5.
«فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّى* و لكِن كَذّبَ و تَوَلّى* ثُمَّ ذَهَبَ إلى أهلِه
يَتَمطّى* أولى لَكَ فَأولى* ثُمَّ أولى لَكَ فَأولى
مدّعى نه حق را] تصديق كرد و نه نمازگزارد؛ بلكه دروغ انگاشت و روىگرداند؛ سپس
تبختر كنان به سوى خانوادهاش رفت. واى بر تو! باز هم واى بر تو! سپس واى بر تو! و
باز هم واى بر تو!» (قيامت/ 75، 31-/ 35) گفته شده كه اين آيات، درباره ابوجهل
است[1] 6. قرطبى در ذيل آيات 44-
45 قمر/ 54 از ابوجهل ياد مىكند كه در روز بدر، با اسب خويش تاخت؛ به جلو سپاه
آمد و گفت: ما امروز از محمد و اصحاب او انتقام مىگيريم و خداوند اين آيه را نازل
فرمود: «ام يقولون نَحنُ جَميعٌ مُنتَصِرٌ* سَيُهزَم الجَمعُ و يُولّون
الدُّبُر»؛[2] گرچه مكّى بودن سوره قمر، سخن پيشين
را تضعيف مىكند. از سعد بن ابى وقّاص نقل شده: من تأويل آيه را نمىدانستم تا
اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز بدر آن را در مقابل مشركان قرائت كرد.
وى از قول ابن عبّاس آورده كه بين نزول آيه و واقعه بدر، 7 سال فاصله بوده است.[3] 7. آيات 8- 9 يس/ 36: «إنّا جَعَلنا فى أعنقِهم أغللًا فَهى إلى الأَذقان فَهُم
مُقمَحون* وَ جَعلنا مِن بَينِ أيديهم سَدّاً وَ مِن خَلفِهم سَدّاً فَأغشَينهم
فَهُم لايُبصِرونَ ما در گردنهايشان غلهايى نهاديم كه
تا چانهها است؛ به طورى كه سرهايشان بالا مانده است و از پيش رويشان و از پشت
سرشان ديوارى نهادهايم و بر ديدگان] آنان پردهاى افكندهايم؛ از اينرو هيچ
نمىبينند»، به اعتقاد برخى مفسّران، درباره تصميم ابوجهل به قتل پيامبر هنگام
نماز، خداوند بدينگونه وى را ناكام ساخت.[4] فخررازى بر آن است كه معناى اين آيه و آيه بعدى، بازداشتن ايشان از
اهتدا (راهيابى) به وسيله خداوند است.[5] ابوالفتوح رازى مىنويسد: كنايت است و عبارت به طريق مبالغه از جهل
وعناد و نفور ايشان از ايمان، تا پندارى كه ممنوعاند از آن، به غل و قيد كه به
هيچ وجه تن در نمىدهند و[1]. جامع البيان، مج14، ج 29، ص 247 (2) (3) 2 و. تفسير قرطبى،ج 17، ص 95 [4]. جامعالبيان، مج12، ج 22، ص 183؛ مجمعالبيان، ج 8، ص 649- 650 [5]. التفسير الكبير، ج26، ص 45