[توجيه
ناصحيح صاحب تفسير روح المعانى در مورد اختلاف تعابير در آخر سه آيه شريفه]
صاحب تفسير
روح المعانى گفته است: اگر مىبينيد كه در آخر آيه اول فرموده:
(لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ) و در آخر آيه دوم فرموده:(لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ) براى اين است كه مشركين كه روى سخن در آيه
اول با ايشان است شرك و فرزندكشى و زنا و قتل نفس را يك عمل پيش پا افتاده
مىدانستند، و عقل ايشان حكم به قبح اينگونه امور نمىكرد. بنا بر اين، نتيجه نهى
خداوند از اينگونه امور تعقل آنان و پى بردن به زشتى آن امور است، به خلاف حفظ
اموال يتامى و ايفاى كيل و وزن و عدالت در گفتار و وفاى به عهد كه در آيه دوم ذكر
شده، چون مشركين اينكارها را مىكردهاند و افتخار به آن هم داشتند، خداى تعالى از
آنها نهى فرمود تا شايد متوجه شوند كه دچار فراموشى شدهاند. آن گاه گفته است: قطب
رازى هم همين توجيه را كرده است[1].
خواننده
محترم به خوبى مىداند كه هيچ تاريخى عرب جاهليت را به حفظ اموال ايتام و ايفاى
كيل و عدالت در گفتار توصيف نكرده، و خلاصه اين قوم هيچ وقت داراى اين اوصاف
نبودهاند تا بگوييم در زمان نزول اين آيه اين اوصاف را از ياد برده و آيه شريفه
در مقام اين است كه آن را به يادشان بياورد. علاوه، اين توجيه وقتى صحيح است
كه تذكر در آيه به معناى ذكر باشد و حال آنكه لفظ مزبور
در عرف قرآن[2] به اين
معنا نيست.
مفسر مذكور
سپس اضافه كرده است، كه: امام فخر رازى در تفسير خود در توجيه اين تعبيرات چندگانه
در آخر اين آيات چنين گفته است: تكاليف پنجگانهاى كه در آيه اول نام برده شده از
آنجايى كه خوب روشن است تنها احتياج به تعقل دارد، و لذا اين آيه به جمله(لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ) ختم شده، بخلاف تكليفهاى چهارگانهاى كه در
آيه دوم نام برده شده، كه چون امورى خفى و مسائلى غامض بوده و اينگونه مسائل محتاج
به اجتهاد و فكر بسيار است تا انسان بتواند حد اعتدال آن را پيدا كند لذا آيه
شريفه با جمله:(لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ) ختم شده است[3].
اين توجيه
نزديك است به آن توجيهى كه ما در اين باره كرديم، و تنها خردهاى كه مىتوانيم از
آن بگيريم اين است كه امور نامبرده در اين آيه به آن خفا و غموضى كه او گفته نيست،
بلكه فكر انسان با مختصر دقتى به آن پى مىبرد، و شايد همين جهت باعث شده كه