نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 322
راه افتاد. پادشاه هم
به پاس احترامش و از ترس و هيبتى كه خدا از ابراهيم (ع) در دلها افكنده بود
مقدارى موكب او را بدرقه نمود. خداى تعالى به ابراهيم (ع) وحى فرستاد كه پيشاپيش
اين مرد جبار راه مرو، او را تعظيم و احترام بنما و جلو بيندازش، و خودت دنبالش
حركت كن، براى اينكه او زمامدار است، و زمامداران هر چه باشند چه فاجر و چه
نيكوكار احترامشان لازم است، چون جوامع بشرى به زمامدار احتياج دارد. ابراهيم (ع)
از حركت باز ايستاد و پادشاه را گفت تا جلو بيفتد، و گفت پروردگار من همين ساعت
مرا مامور كرد به اينكه ترا احترام كنم و بزرگت بشمارم، و در راه رفتن تو را مقدم
بر خودم بدارم، و خود به دنبال تو راه بپيمايم، شاه گفت: راستى خدا به تو چنين
دستورى وحى كرده؟
ابراهيم (ع)
فرمود: آرى، گفت: من شهادت مىدهم به اينكه اله تو الهى رفيق و حليم و كريم است.
آن گاه گفت: اى ابراهيم تو مرا به دين خود متمايل كردى، آن گاه با ابراهيم (ع)
وداع نمود و برگشت.
ابراهيم (ع)
هم چنان راه مىپيمود تا به بلندترين نقطه از سرزمين شامات فرود آمد و لوط را در
پايينترين نقطه شامات جاى گذاشت.
ابراهيم (ع)
وقتى پس از سالها انتظار از باردار شدن ساره نااميد شد به او گفت: اگر مايل باشى
هاجر را به من بفروش، باشد كه خداوند از او به من فرزندى روزى فرمايد، تا براى ما
خلفى باشد. ساره موافقت نمود و هاجر را به ابراهيم (ع) فروخت، و از هاجر اسماعيل
(ع) به دنيا آمد.[1]
[ذبيح
ابراهيم (ع)، اسماعيل (ع) بوده است نه اسحاق (ع)]
اگر به خاطر
داشته باشيد تورات، ذبيح ابراهيم (ع) را اسحاق دانسته در حالى كه ذبيح نامبرده
اسماعيل (ع) بوده نه اسحاق. مساله نقل دادن هاجر به سرزمين تهامه كه همان سرزمين
مكه است، و بنا كردن خانه كعبه در آنجا و تشريع احكام حج كه همه آن و مخصوصا طواف،
سعى و قربانى آن حاكى از گرفتارىها و محنتهاى هاجر و فرزندش در راه خدا است، همه
مؤيد آنند كه ذبيح نامبرده اسماعيل بوده نه اسحاق.
انجيل برنابا
هم يهود را به همين اشتباه ملامت كرده و در فصل چهل و چهار چنين گفته است:
خداوند با ابراهيم (ع) سخن گفت و فرمود: اولين فرزندت، اسماعيل را بگير و از اين
كوه بالا برده او را به عنوان قربانى و پيشكش ذبح كن، و اگر ذبيح ابراهيم (ع)
اسحاق بود انجيل او را يگانه و اولين فرزند ابراهيم (ع) نمىخواند، براى