نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 262
موجودى واجب الوجود
شود. و همچنين اشكالى كه در كلام عدهاى ديگر است، اين است كه:
افول و غروب
خود برهان نفى ربوبيت هر غروب كنندهاى است، براى اينكه غروب عبارت است از حركت، و
معلوم است كه براى هر حركتى محركى لازم است، و براى آن محرك هم محركى ديگر تا آنكه
منتهى شود به محركى كه خود متحرك نباشد، و آن همانا خداى عز اسمه مىباشد.
[اشكالاتى
كه بر اقوالى كه در توجيه(لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ) بر مبناى
اينكه افول مبناى برهان است وارد شده است]
توضيح اشكال
اينكه: اين دو بيان گر چه هر دو در جاى خود صحيح و حجتى برهانيند اما اين دو برهان
در برابر كسى اقامه مىشود كه بخواهد غير از خداى سبحان چيز ديگرى را سبب ايجاد و
تدبير بداند، و گويا كه ستارهپرستان و ساير فرق شرك معتقد بودند بر قدم زمانى
اجرام آسمانى، و مىگفتند كه اين اجرام قابل كون و فساد نبوده و به يك حركت دائمى
متحركند. اما در عين حال، اين معنا را منكر نبودند كه تمامى اين اجرام و موجودات،
معلول و آفريده خدا هستند، و هيچ يك از آن اجرام- نه در وجود و نه در آثار وجودش-
بى نياز از خداى سبحان نيست، بنا بر اين، چون در امر خلقت كسى نيست كه غير خدا را
مؤثر بداند، از اين رو اين دو بيان دو حجتى است كه بايد تنها عليه منكرين خدا
اقامه شود نه عليه فرقههاى مشركين. و روى سخن ابراهيم (ع) با همين مشركين بوده
است نه منكرين آفريدگار.
علاوه بر
اينكه وقتى آيه شريفه ناظر به اين دو حجت است، كه مبناى آن و تكيهگاهش
مساله افول بوده باشد. و ما قبلا اين معنا را روشن كرديم كه تكيهگاه
برهان ابراهيم مساله افول نيست، بلكه داستان عدم حب است. بعضى ديگر به گونهاى
ديگر اشكال كردهاند، و آن اين است كه: افول را به معناى مكان و حركت تفسير نمودن،
تفسير به مباين است، براى اينكه عرب از افول اين معانى را نمىفهمد و اين اشكال
وارد نيست، زيرا مفسرين مزبور نمىخواستند كه بگويند افول به معناى امكان و يا به
معناى حركت است، بلكه مىگويند: افول از اين جهت دليل قرار گرفته است
كه مستلزم امكان و يا حركت و تغيير است، آن هم نه از جهت اينكه غيبت
بعد از حضور ، و خفاء بعد از ظهور است، چون افول به اين
معنا را اگر از اين جهت كه مستلزم امكان و تغيير است، صرفنظر كنيم به اعتراف خود
ايراد كننده منافاتى با مقام ربوبيت نداشته و در حق خداى تعالى نيز صادق است زيرا
خداى تعالى نيز از مشاعر و حواس ما غايب است، بدون اينكه تحول و تغيير حال داده و
غيبتش بعد از حضور و خفائش بعد از ظهور باشد، و اما اصل خفا و غيبت و افول در
بارهاش صادق مىآيد.
خواهيد گفت:
غيب و خفاء پروردگار، از ناحيه ما و مستند به شغلهايى است كه ما
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 262