نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 5 صفحه : 344
ذهن انسانها از قرنها قبل مانوس به اسلام و همه
احكام آن است، و يا زمان نزول آيه را مىگويد، كه از عمر دين بيش از چند سالى
نگذشته، ما قبول نداريم كه در آن روز همه مىدانستهاند كه حبوبات حلال است و در
معرض حرام شدن نيست، به دليل اينكه مىبينيم مردم آن روز از چيزهايى سؤال كردهاند
كه حكمش از حكم حبوبات و امثال آن روشنتر بوده و خداى تعالى بعضى از سؤالهاى آنان
را حكايت كرد كه در آيه:(يَسْئَلُونَكَ ما ذا
يُنْفِقُونَ)[1] آمده، در
روايت عبد بن حميد از قتاده هم آمده كه گفت: ما اطلاع پيدا كرديم كه چند نفر
گفتهاند: چگونه با زنان اهل كتاب ازدواج كنيم، با اينكه آنها بر دينى هستند و ما
بر دين ديگر؟
خداى تعالى
در پاسخ آنان اين آيه را فرستاد كه[2]:(وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ)، (يعنى با اينكه آيه
قرآن نازل شد كه محصنات از زنان اهل كتاب حلال است، ديگر اين سؤال معنايى جز كفر
به ايمان ندارد) در سابق گفتيم بزودى نيز خواهد آمد كه در خلال روايات براى اين
قول اشباه و نظائرى ديده مىشود، هم چنان كه آن اقوال را در بحث پيرامون حج تمتع و
غيره نقل كرديم.
خوب با اينكه
مىبينيم بعضى از مسلمانان به اصطلاح خشك، بعد از آنكه حليت ازدواج با زنان عفيف
اهل كتاب نازل شده، در عين حال باز هم از در تعجب مىپرسند: چطور ما با آنها
ازدواج كنيم، با اينكه آنها دينى و ما دين ديگرى داريم؟ چرا ممكن نباشد كه قبل از
نزول آيهاى در باره طعام اهل كتاب بپرسند كه چگونه ما نان و حليم اهل كتاب و ساير
غذاهايى كه از گندم و ساير حبوبات درست مىكنند بخوريم، با اينكه آنها دينى غير از
دين ما دارند؟ با اينكه خداى تعالى قبلا ما را در آياتى بسيار از خلط و آميزش و
دوستى و حتى نزديك شدن به آنان و اعتماد به ايشان نهى كرده بود.
و خلاصه كلام
اينكه گفتار صاحب المنار كه مساله حلال بودن گندم و حبوبات اهل كتاب را جاى سؤال
ندانسته هيچ مورد ندارد، و نه تنها مورد ندارد، بلكه عليه خود او است، براى اينكه
ما عين اشكال او را به خودش برگردانيده و مىگوئيم با اينكه خداى تعالى در سوره
انعام آيه:(قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى
طاعِمٍ يَطْعَمُهُ ...)[3]، و همچنين
در آيه سوره نحل