نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 77
معنا نداريم، مانند روايتى كه از طرق اهل سنت نقل
شده از يك سو مىگويد رسول خدا 6 دعا كرد به ابن عباس، و عرضه داشت پروردگارا او
را فقيه در دين كن، و علم تاويلش بياموز[1].
و نيز مىگويد ابن عباس خودش در حديثى ديگر گفته: من از راسخين در علمم، و من
تاويل قرآن را مىدانم[2].
و از سوى
ديگر روايتى ديگر مىگويد ابن عباس[3] گفت:
محكمات عبارتند از آيات ناسخه، و متشابهات عبارتند از آيات منسوخه، كه از مجموع آن
دو دسته روايات برمىآيد كه ابن عباس معناى آيات محكمه را تاويل آيات متشابهه
مىدانسته، و اين همان است كه گفتيم تاويل به اين معنا در قرآن نداريم، و منظور
قرآن از تاويل چنين معنايى نيست.
اما رواياتى
كه طايفه دوم به آن استدلال كردهاند (يعنى رواياتى كه دلالت دارد بر اينكه غير
خدا كسى تاويل متشابهات را نمىداند) مانند رواياتى كه مىگويد ابى بن كعب و ابن
عباس آيه مورد بحث را به اين صورت قرائت مىكردهاند: و ما يعلم تاويله الا
اللَّه و يقول الراسخون فى العلم آمنا به [4]،
و نيز رواياتى كه مىگويد: ابن مسعود آيه را به صورت و ان تاويله الا عند
اللَّه و الراسخون فى العلم يقولون آمنا به قرائت كرده، هيچ يك از اين
روايات چيزى را اثبات نمىكند، بدين دليل كه.
اولا: اين دو
قرائت حجيت ندارد.
ثانيا: نهايت
درجه دلالت آنها همين است كه آيه دلالت ندارد كه راسخين در علم نيز عالم به تاويل
باشند، و دلالت نداشتن، غير از دلالت داشتن بر عدم علم است، كه طايفه دوم ادعايش
را مىكنند، زيرا ممكن است دليل ديگرى پيدا شود و دلالت بر آن بكند.
و باز نظير
روايتى كه در كتاب الدر المنثور[5] از طبرانى
نقل شده آن هم از ابى مالك اشعرى نقل كرده كه: از رسول خدا 6 شنيده، كه فرمود:
من بر امتم نمىترسم مگر از سه خطر:
اول اينكه:
مالشان زياد شود، در نتيجه به يكديگر حسد ورزند، و به جان هم بيفتند.
دوم اينكه:
دست به كار علم قرآن شوند، آن وقت همانها كه ايمان به قرآن دارند در صدد