نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 528
مراجعه فرمائيد.
البته آيه
دوم، علاوه بر نفى ياور (كه گفتيم همان شفيع است) فداء را هم نفى كرده براى اينكه
هم ناصر و هم فداء جنبه عوض و بدل را دارد، و بدل هميشه در برابر چيزى قرار
مىگيرد كه از آدمى فوت شده باشد، و منظور در اين آيه اين است كه در دنيا چيزى را
از دست دادهاند كه جا پركنى ندارد و آن توبه است كه هيچ چيز جبرانش نمىكند.
از اينجا
روشن مىشود كه جمله:(وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ) در معناى اين
است كه فرموده باشد: و ماتوا فاتتهم التوبة بنا بر اين حصرى كه از آيه
استفاده مىشود با آيه زير نقض نمىشود كه فرمود:(وَ
لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ
الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ
كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً.)[1] يعنى: توبه براى
كسانى كه گناه مىكنند، و مىكنند تا مرگشان برسد، آن وقت مىگويند: حالا ديگر
توبه كرديم هيچ اثرى ندارد. و نيز براى كسانى كه كافر مىميرند، فائدهاى
نمىبخشد، آنان كسانى هستند كه ما برايشان عذابى اليم آماده كرديم.
چون منظور از
حضور مرگ پديدار شدن آثار آمدن آخرت و رفتن دنيا است اينجا است كه ديگر توبهاى
نيست. در نتيجه مردن در حال كفر، با توبه در حال حضور موت يكسان است، (و حصر
مستفاد از آيه مورد بحث، با آيه سوره نساء نقض نمىشود.)
و كلمه
ملء در جمله:(مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً) به معناى
پرى ظرف است از چيزى كه در آن ريخته باشند. پس در اين جمله كره زمين ظرفى فرض شده
كه مالامال از طلا باشد، پس اين جمله از قبيل استعاره تخييليه، و استعاره به كنايه
است. (اما تخييليه است براى اينكه چنين ظرفى پر از طلا در عالم نيست و وجودش در
عالم تنها خيال است. و اما استعاره به كنايه است براى اينكه به فرض هم كه چنين
ظرفى يافت شود، دردى را دوا نمىكند، زيرا طلا در اين عالم ارزش دارد و در عالم
قيامت كه عالم ملكوت است، براى ماديات ارزشى نيست.)
بحث روايتى
[ (رواياتى راجع به شان نزول آيات گذشته)]
در مجمع
البيان در ذيل آيه:(كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً ...) مىگويد
بعضى گفتهاند: