نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 478
و همچنين آيه زير كه مىفرمايد:(يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ)[1] و آيه زير كه
مىفرمايد:(يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ، ما لَكُمْ مِنَ
اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ)[2]، چون
كلمه عدل در آيه اول و كلمه بيع در آيه دوم و كلمه
عاصم- نگهدارى از ناحيه خدا كلماتى است كه فداء نيز بر آنها منطبق است و نفى
آنها نفى فداء نيز هست.
بله قرآن
كريم در مورد مسيح ع شفاعت را به جاى فدايى كه مسيحيان گفتهاند اثبات كرده و فداء
غير از شفاعت است، چون شفاعت همانطور كه در آنجا كه از آن بحث مىكرديم يعنى در
ذيل آيه:(وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي)[3] گذشت، نوعى ظهور و
كشف است از اينكه صاحب شفاعت به درگاه مشفوع قربى و مكانتى دارد، بدون اينكه خود
شفيع مالك و صاحب اختيار شفاعت باشد و يا ملكى و سلطنتى را از مشفوع عنده سلب و يا
حكمى را كه او كرده بود و مجرم با آن مخالفت نموده بود باطل كرده باشد و يا بتواند
بطور كلى قانون مجازات را باطل كند، بلكه شفيع با داشتن تقرب به درگاه خداى تعالى
دعا و استدعا مىكند تا مشفوع عنده كه در بحث ما خداى تعالى است در ملك خود (يعنى
گنهكارى كه محتاج شفاعت است) تصرفى كند كه هر مالكى مىتواند در ملك خود آن گونه
تصرفات را بكند، تصرفى كه حق باشد- كه يكى از آنها- عفو است كه براى مولى جايز است
اين حق خود را بكار بزند، هم چنان كه مى تواند آن را بكار نبسته و عبد خود را به
خاطر عصيانش عذاب كند چون عذاب كردن نيز قانونى است همانطور كه عفو قانون است.
پس كار شفيع
اين است كه مشفوع عنده (يعنى مولا) را تحريك كند و از او استدعا نمايد در موردى كه
عبد استحقاق عقوبت دارد از حق ديگر خود يعنى عفو و مغفرت استفاده كند.
اين است كار
شفيع، نه اينكه بخواهد ملك و سلطنت مولا را از او سلب كند، به خلاف فداء كه
همانطور كه گفتيم نوعى معامله است كه سلطنتى را كه مولا بر گنهكاران داشت از او
سلب مىكند، در مقابل سلطنتى به او مىدهد كه شخص فدايى را به عوض گنهكاران عقوبت
كند و ديگر سلطنتى نسبت به گنهكاران نداشته باشد.
دليل ما بر
آنچه گفتيم آيه شريفه:(وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ
دُونِهِ الشَّفاعَةَ، إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ)