نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 457
جلوى او را بگيرد؟ و چگونه چنين كفرياتى را معتقد
شدهاند، با اينكه ملك آسمانها و زمين و آنچه بين اين دو است از خدا است، او است
كه هر چه بخواهد خلق مىكند و خدا بر هر چيز توانا است [1].
و همچنين
آيهاى كه در ذيل آيه (75) سوره مائده است و در آن خطاب به نصارا نموده مىفرمايد:(قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا
نَفْعاً، وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ)[2]، چون در اين
نوع از احتجاجها ملاك صفات و افعالى است كه از مسيح ع مشاهده مىشود و مردم اين
را از آن جناب به چشم ديدهاند كه انسانى است معمولى و مانند ساير انسانها بر طبق
ناموس جارى در حيات زندگى مىكند و به همه صفات و افعال و احوالى كه همه افراد اين
نوع دارند متصف است، مىخورد، مىنوشد، و محتاج به ساير حوائج بشرى و داراى همه
خواص بشريت است و اين اتصافش چنان نيست كه به چشم ما اينطور جلوه كند و يا ما
اينطور خيال كنيم و واقع غير از اين باشد، خير، ظاهر و واقعش همين است كه مسيح
انسانى بوده داراى اين صفات و احوال و افعال، انجيلها هم پر است از اينكه آن جناب
خود را انسانى از انسانها و پسر انسانى ديگر خوانده و پر است از داستانهايى كه از
خوردن، نوشيدن، خوابيدن، راه رفتن، مسافرت و خسته شدن، سخن گفتن و احوال ديگر وى
حكايت مىكند، بطورى كه هيچ عاقلى به خود اجازه نمىدهد اين همه ظواهر را حمل بر
خلاف ظاهر و بر معنايى تاويل بكند و با قبول اين مطلب بايد بپذيريم كه بر سر مسيح
هم همان مىآيد كه بر سر ساير انسانها مىآيد، پس او مانند سايرين از ناحيه خود،
مالك هيچ چيز نيست و ممكن هم هست مانند سايرين دستخوش هلاكت گشته، از دنيا برود.
و همچنين
داستان عبادت كردن و دعا كردنش اينقدر در كتب اناجيل آمده كه جاى شك براى كسى
نمىماند كه آنچه عبادت مىكرده، براى تقرب به خدا و خضوع در برابر ساحت مقدس او
بوده، نه اينكه خودش خدا باشد و خواسته باشد به مردم طرز عبادت را ياد داده و يا نتيجهاى
نظير اين را گرفته باشد.
آيه (172)
سوره نساء هم به همين داستان عبادت كردن عيسى ع و احتجاج به آن اشاره نموده،
مىفرمايد:( لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً
لِلَّهِ وَ لَا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ،)