نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 373
چون اينگونه درخواست، خود دليل بر اين است كه
درخواست كننده بدانچه در باره عيسى ع معتقد است ايمان كامل و وثوق تمام دارد، هم
چنان كه امتناع آن طرف ديگر از چنين مباهلهاى- چه نصارا و چه غير آنان- دليل بر
اين است كه نسبت به معتقدات خود ترديد دارند و حتى به محاجه و مباحثهاى كه
مىكنند ايمان ندارند و عقائدشان متزلزل است.
چون عقيده
خود را بر اساس دليل روشن به دست نياوردهاند و كسى كه به خدا ايمان آورده، چگونه
راضى مىشود كه همه اين جمعيتها را از دو طرف يعنى هم جمعيت اهل حق و هم جمعيت
اهل باطل را در يك نقطه جمع كند و همه به درگاه خدا توجه نموده، لعنت و دورى از
رحمت خدا را براى طرف مقابل خود طلب كند و اين عمل، جرأت و جسارت و استهزاء به
قدرت و عظمت خدا است و بالاتر از اين جرأت چيست؟.
آن گاه
مىگويد: اما رسول خدا ص و مؤمنين در اينكه آنچه در باره عيسى ع معتقد بودند يقين
داشتند حرفى نيست، براى اينكه در يقين شان همين بيان خداى تعالى كافى است كه
مىفرمايد:(مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ)، پس علم در
اين مسائل اعتقادى، همان يقين است و نه چيز ديگر.
و اما اينكه
خداى تعالى فرموده:(نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ ...) دو احتمال
دارد كه به هيچيك از آن دو، اشكالى كه به شيعه وارد است، وارد نمىشود.
اول اينكه:
بخواهد بفرمايد هر يك از دو طرف زنان و فرزندان طرف مقابل را نفرين كنند، مثلا ما
مسلمانان زنان و فرزندان شما مسيحيان را نفرين كنيم و شما مسيحيان زنان و فرزندان
ما را نفرين كنيد.
دوم اينكه:
هر طايفهاى زنان و فرزندان خود را نفرين كند، ما مسلمانان زنان و فرزندان خود را
و شما مسيحيان زنان و فرزندان خود را نفرين كنيد.
و همانطور كه
گفتيم هيچ اشكالى به اين دو وجه وارد نيست، اشكال هر چه هست به نظريه شيعه است كه
شان نزول آيه و مراد از انفس و نساء و ابناء
را عدهاى خاص مىداند.[1]
[بررسى و
رد گفتههاى تعصب آميز و مغرضانه آن مفسر]
مؤلف قدس
سره: و اين گفتار- كه خيال مىكنم خواننده باور نكند كه كلام مردى دانشمند است و
ما را متهم كند به اينكه نسبت ناروا به مفسر مزبور دادهايم- كلامى است بى پايه و
ساقط و اگر آن را نقل كرديم براى آن بود كه خوانندگان متوجه شوند به اينكه
[1] تفسير المنار ج 3 ص 323- 322 قال حدثنى الامام الأستاذ الخ.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 373