نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 19 صفحه : 380
[مثلى
گوياى عظمت و جلالت قدر قرآن]
(لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً
مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ ...) در مجمع البيان گفته: كلمه
تصدع به معناى پراكنده شدن بعد از التيام است.
بايد
دانست كه زمينه آيه شريفه زمينه مثل زدن است، مثلى كه اساسش تخيل است، به دليل
اينكه در ذيل آيه مىفرمايد:(وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ
نَضْرِبُها لِلنَّاسِ ...) و منظور آيه شريفه تعظيم امر قرآن
است، به خاطر استعمالش بر معارف حقيقى و اصول شرايع و عبرتها و مواعظ و وعد و
وعيدهايى كه در آن است، و نيز به خاطر اينكه كلام خدا عظيم است. و معناى آيه اين
است كه: اگر ممكن بود قرآن بر كوهى نازل شود، و ما قرآن را بر كوه نازل مىكرديم،
قطعا كوه را با آن همه صلابت و غلظت و بزرگى هيكل و نيروى مقاومتى كه در برابر
حوادث دارد، مىديدى كه از ترس خداى عز و جل متاثر و متلاشى مىشود، و وقتى حال
كوه در برابر قرآن چنين است، انسان سزاوارتر از آن است كه وقتى قرآن بر او تلاوت
مىشود و يا خودش آن را تلاوت مىكند قلبش خاشع گردد. بنا بر اين، بسيار جاى تعجب
است كه جمعى از همين انسانها نه تنها از شنيدن قرآن خاشع نمىگردند، و دچار ترس و
دلواپسى نمىشوند، بلكه در مقام دشمنى و مخالفت هم برمىآيند.
در
اين آيه شريفه التفاتى از تكلم مع الغير به غيبت به كار رفته، و اين بدان جهت است
كه بر علت حكم دلالت كرده، بفهماند اگر كوه با نزول قرآن متلاشى و نرم مىشود،
علتش اين است كه قرآن كلام خداى عز و جل است.
(وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ)-
اين جمله از باب به كار بردن حكمى كلى در موردى جزئى است تا دلالت كند بر اينكه
حكم اين مورد حكمى نو ظهور نيست، بلكه در همه موارد ديگرى- كه بسيار هم هست- جريان
دارد.
پس
اينكه فرمود:(لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ)
مثلى است كه خداى تعالى براى مردم در امر قرآن زده تا عظمت و جلالت قدر آن را از
اين نظر كه كلام خدا است و مشتمل بر معارفى عظيم است به ذهن مردم نزديك سازد تا در
باره آن تفكر نموده، و آن طور كه شايسته آن است با آن برخورد كنند، و در صدد تحقيق
محتواى آن كه حق صريح است برآمده، به هدايتى كه از طريق عبوديت پيشنهاد كرده مهتدى
شوند، چون انسانها براى رسيدن به كمال و سعادتشان طريقى بجز قرآن ندارند، و از
جمله معارفش همان مساله مراقبت و محاسبه است كه آيات قبلى بدان سفارش مىكرد.