نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 15 صفحه : 57
خداى تعالى به كار رفته؟ بعضى[1] ديگر از مفسرين در توجيه آن
گفتهاند: اين تبديل اسلوب براى اشاره به كمال استحقاق مؤمنين براى رسيدن
خيرات در برابر اعمال نيكشان بوده .
ولى اين هم چنگى به دل نمىزند.
و ظاهرا اين تبديل اسلوب در آيه مورد بحث نباشد، بلكه در آيه قبل
باشد، كه فرمود:
(نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ) چون اين كفارند كه خيال مىكنند كه اگر خدا مال و فرزندانشان را
زياد كرده به خاطر احترامى است كه نزد خدا دارند، و اگر با اين حال مسارعت را به
خدا نسبت داده و اسلوب را تبديل نموده، به خاطر اين است كه بفهماند آنچه دارند به
قدرت خود ندارند، بلكه خدا به ايشان داده، و آن گاه خيرات بودن آن را به استفهام
انكارى نفى و مقابل آن را براى مؤمنين اثبات فرموده.
و حاصل كلام در اين نفى و اثبات اين شد كه: مال و فرزندان، خيرات
نيستند تا به سوى آنها سرعت شود، و شتابى كه كفار در تحصيل آن دارند شتاب در خيرات
نيست، بلكه اعمال صالح و آثار حسنه آن، خيرات است كه مؤمنين به سوى آن شتاب دارند.
[بيان اينكه در دين خدا تكليف حرجى نه در اعتقاد و نه در عمل وجود
ندارد(لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها)]
(وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ لَدَيْنا
كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ)
آنچه از سياق برمىآيد اين است كه آيه شريفه مىخواهد مردم را به سوى آن صفاتى كه
براى مؤمنين ذكر فرموده ترغيب و تشويق نمايد و در ضمن شبهه و توهمى را كه ممكن است
به ذهن كسى بيايد دفع فرمايد، توهمى كه مردم را از رسيدن به كرامت آن صفات باز
مىدارد و آن اين است كه رسيدن به آن مقام امرى دشوار است، و ما طاقت تحمل
دشواريهاى آن را نداريم، و اين توهم را به دو وجه دفع فرموده:
اول اينكه دارا شدن آن صفات آن طور كه شهوتپرستان وانمود مىكنند
دشوار نيست، بلكه امرى است آسان، و در خور طاقت نفوس. و دوم اينكه هر چه باشد چه
دشوار و چه آسان پاداش دارد، و خدا عمل صالح بندگان را ضايع، و اجر جزيلشان را
فراموش نمىكند.
پس اينكه فرموده:(وَ لا نُكَلِّفُ
نَفْساً إِلَّا وُسْعَها) تكليف حرجى و خارج از وسع
نفوس را نفى مىكند و حاصلش اين است كه اين تكليف يا در اعتقادات است كه خداى
تعالى حجتهاى روشن و واضحى قرار داده كه هم آدمى را به سوى ايمان و لوازم آن كه
معارفى حقيقى است دلالت مىكند، و هم انسان را مجهز به قوا و غرائزى كرده كه
مىتواند آن حقايق را درك كند و آنها را تصديق نمايد، و آن عبارت است از عقل، آن
گاه از آنجايى كه