نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 15 صفحه : 146
بر مرگ اين كودك مىگريى؟ او كه فرزند تو
نبود، بلكه فرزند جريح بود، پس رسول خدا 6 على (ع) را فرستاد تا جريح را به قتل
برساند، على (ع) با شمشير حركت كرد، و جريح مردى قبطى بود كه در باغى زندگى
مىكرد، على (ع) در باغ را كوبيد، جريح پشت در آمد كه آن را باز كند، همين كه على
را غضبناك ديد، به داخل باغ گريخت، و در را باز نكرد، على (ع) از ديوار پريد و
وارد باغ شد و او را دنبال كرد، وقتى ديد نزديك است خونش ريخته شود، به بالاى
درختى رفت، على (ع) هم به دنبالش بالا رفت، او خود را از درخت پرت كرد، و در نتيجه
عورتش نمايان شد، و على (ع) ديد كه او اصلا هيچيك از آلت تناسلى مردان و زنان را
ندارد، پس نزد رسول خدا 6 برگشت و عرضه داشت يا رسول اللَّه 6 هر وقت به من فرمانى
مىدهى كه من مانند سيخ داغ در داخل كرك باشم و يا آنكه با احتياط اقدام كنم؟ حضرت
فرمود: نه البته بايد كه با احتياط باشى، عرضه داشت به آن خدايى كه تو را به حق
مبعوث فرموده جريح نه از مردان را دارد، و نه از زنان را، حضرت فرمود: الحمد للَّه
شكر خدايى را كه اين سوء را از ما اهل بيت بگردانيد[1].
و در همان كتاب در روايت عبيد اللَّه بن موسى، از احمد بن راشد، از
مروان بن مسلم، از عبد اللَّه بن بكير، روايت شده كه گفت: به امام صادق (ع) عرض
كردم:
فدايت شوم، اينكه رسول خدا 6 دستور داد مرد قبطى را بكشد، آيا
مىدانست كه عايشه دروغ مىگويد، يا نمىدانست؟ و خدا خون قبطى را به خاطر احتياط
على (ع) حفظ كرد؟ فرمود: نه، به خدا سوگند مىدانست، و اگر دستور رسول خدا 6 به
على از باب عزيمت و تكليف حتمى بود، على بر نمىگشت، مگر بعد از كشتن او و ليكن
رسول خدا 6 اين دستور را طورى داد كه هم او كشته نشود و هم عايشه از گناهش
برگردد، ولى از گناهش برنگشت، و از اينكه خون مسلمان بى گناهى ريخته مىشود هيچ
باكى نكرد[2].
مؤلف: البته در اين ميان روايات ديگرى هست كه غير عايشه را هم شريك
عايشه در اين نسبت ناروا دانسته، و جريح نامبرده خادم ماريه قبطيه و مردى خواجه
بوده كه مقوقس بزرگ مصر او را با ماريه نزد رسول خدا 6 هديه فرستاده بود، تا
ماريه را خدمت كند.