responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 15  صفحه : 141

شد، و ديگر قطره‌اى اشك نيامد، من به پدرم گفتم پاسخ رسول خدا 6 را بده گفت: به خدا سوگند نمى‌دانم چه بگويم به مادرم گفتم: جواب رسول خدا 6 را بده گفت: به خدا سوگند نمى‌فهمم چه بگويم.

و خودم در حالى كه دخترى نورس بودم و قرآن زياد نمى‌دانستم، گفتم: من به خدا سوگند مى‌دانستم كه شما اين جريان را شنيده‌ايد، و در دلهايتان جاى گرفته، و آن را پذيرفته‌ايد، لذا اگر بگويم من برى و بى گناهم، و خدا مى‌داند كه برى از چنين تهمتى هستم، تصديقم نمى‌كنيد، و اگر اعتراف كنم، به كارى اعتراف كرده‌ام كه به خدا سوگند نكرده‌ام، ولى شما تصديقم نمى‌كنيد. و به خدا سوگند مثالى براى خودم و شما سراغ ندارم الا كلام پدر يوسف (ع) كه گفت:(فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‌ ما تَصِفُونَ) آن گاه روى گردانيده در بسترم خوابيدم، در حالى كه از خود خاطر جمع بودم، و مى‌دانستم كه خدا مرا تبرئه مى‌كند، ولى احتمال نمى‌دادم كه درباره من وحيى بفرستد، كه تا قيامت بخوانند، چون خود را حقيرتر از آن مى‌دانستم كه خدا درباره‌ام آيه‌اى از قرآن بفرستد كه تلاوت شود، بلكه اميدوار بودم رسول خدا 6 رؤيايى ببيند، و به اين وسيله تبرئه شوم.

سپس مى‌گويد: به خدا سوگند رسول خدا 6 تصميم به برخاستن نگرفته بود، واحدى از حضار هم از جاى خود برنخاسته بودند كه وحى بر او نازل شد، و همان حالت بيهوشى كه همواره در هنگام وحى به او دست مى‌داد دست داد و از شدت امر عرقى مانند دانه‌هاى مرواريد از او سرازير شد، با اينكه آن روز روز سردى بود. همين كه حالت وحى تمام شد به خود آمد، در حالى كه مى‌خنديد و اولين كلمه‌اى كه گفت اين بود كه: اى عايشه بشارت باد تو را كه خداوند تو را تبرئه كرد. مادرم گفت: برخيز و بنشين. گفتم به خدا بر نمى‌خيزم و جز خدا كسى را سپاس نمى‌گويم، آن گاه آيه‌(إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ) و ده آيه بعد از آن را نازل فرمود.

و بعد از آنكه خداوند اين آيات را در براءتم نازل فرمود، ابو بكر كه همواره به مسطح بن اثاثه به خاطر فقر و خويشاونديش كمك مى‌كرد، گفت: به خدا سوگند ديگر من به مسطح هيچ كمكى نمى‌كنم، زيرا درباره دخترم عايشه چنين بلوايى به راه انداخت، خداى تعالى در رد او اين آيه را فرستاد:( وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبى‌ وَ الْمَساكِينَ‌) ...(رَحِيمٌ ) پس ابو بكر گفت: به خدا سوگند من دوست دارم كه خدا مرا بيامرزد، پس رفتار خود را درباره مسطح دوباره از سر گرفت، و به او انفاق كرد و گفت: به خدا تا ابد از انفاق به او دريغ نمى‌كنم.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 15  صفحه : 141
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست