اين آيه آن
مقصدى را كه سعادتمندان از مؤمنين بدانجا منتهى مىشوند را بيان مىكند، و
جمله (تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ) اين معنا را
مىرساند كه حال سعادتمندان در آن عالم، و وضع برخوردشان با يكديگر، درست عكس
آنهايى است كه در آيات گذشته مورد سخن بودند و با يكديگر، بگو مگو داشتند. و هر
كدام از ديگرى بيزارى مىجستند، اما اينها با يكديگر تحيت و سلام رد و بدل
مىكنند.
[وجوهى كه
در مورد تركيب و معناى آيه:(أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ
اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً ...) گفته شده است]
(أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ
طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ
حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها) بعضى[1]
از علما گفتهاند كه: لفظ كلمة بدل اشتمال است از لفظ
مثلا و لفظ كشجرة صفت بعد از صفت است براى كلمة و
يا خبر است براى مبتداى محذوف و تقدير آن هى كشجرة مىباشد .
بعضى[2] هم گفتهاند: كلمة
مفعول اول ضرب است كه بعد از مفعول دومش ذكر شده، و لفظ
مثلا مفعول دوم است كه جلوتر از مفعول اول آمده است تا از اشكال فاصله شدن
ميان كلمة و صفتش كه همان كشجرة باشد جلوگيرى شود. و
تقدير آن چنين است: ضرب اللَّه كلمة طيبة ... مثلا- چه كلمه نيكويى را
خداوند مثل زده است مانند درخت نيكويى ... .
و بعضى[3] ديگر گفتهاند: لفظ
ضرب يك مفعول گرفته و آن مثلا است و كلمة هم اگر
منصوب است مفعول است براى فعل ديگرى كه در تقدير است، حال يا آن فعل،
جعل است و يا اتخذ و تقدير چنين است: ضرب اللَّه مثلا جعل
كلمة طيبة كشجرة طيبة .
و خيال
مىكنم اين وجه- البته با توجيهى كه خواهيم گفت- از همه وجوه بهتر باشد و آن توجيه
اين است كه كلمة طيبة (بطور بيان جملهاى به جمله ديگر) عطف بيان است
براى ضرب اللَّه مثلا كه در اين صورت حتما بايد لفظ جعل و
يا اتخذ را در تقدير بگيريم، زيرا مدلول آيه اين مىشود كه خدا كلمه
(نيك) را به
[1] منهج الصادقين، ج 5، ص 134 و روح المعانى، ج 13، ص 212.