نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 1 صفحه : 244
بله، اين هم هست، كه
او هر چه را بكند بخاطر مصلحتى مىكند كه اقتضاى آن را داشته باشد، و بخاطر علتى
انجام ميدهد، كه بين او و عملش واسطه است، وقتى چنين است، چه مانعى دارد كه يكى از
آن مصلحتها و يكى از آن علتها شفاعت شافعانى چون انبياء و اولياء و بندگان مقرب
او باشد، هيچ مانعى بذهن نميرسد، و هيچ جزاف و ظلمى هم لازم نمىآيد.
از اينجا
روشن شد كه معناى شفاعت- البته منظور از آن شافعيت است- بر حسب حقيقت در حق خداى
تعالى نيز صادق است، چون هر يك از صفات او واسطه بين او و بين خلق او، در افاضه
جود، و بذل وجود هستند، پس در حقيقت شفيع على الاطلاق او است، هم چنان كه خودش
بصراحت فرموده: ((قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً)، بگو شفاعت همهاش
از خداست)[1]، و نيز
فرموده:
((ما
لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفِيعٍ)، بگو شما بغير خدا
سرپرست و شفيعى نداريد)[2]، و باز
فرموده:
((لَيْسَ
لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ)، ايشان بجز خدا شفيع
و سرپرستى ندارند)[3].
و غير خداى
تعالى هر كس شفيع شود، و داراى اين مقام بگردد، باذن او، و به تمليك او شده است،
كه البته اين نيز هست، و با بيانات گذشته ما مسلم شد، كه در درگاه خدا تا حدودى
شفاعت بكار هست، و اشخاصى از گنهكاران را شفاعت مىكنند، و اينكه گفتيم: تا
حدودى، براى اين بود كه خاطر نشان سازيم شفاعت تا آن حدى كه محذورى ناشايسته بساحت
كبريايى خدائيش نياورد، ثابت است و ممكن است اين معنا را به بيانى روشنتر تقريب
كرده گفت: ثواب و پاداش دادن به نيكوكار حقيقتى است كه عقل آن را صحيح دانسته و حق
بنده نيكوكار ميداند، حقى كه بگردن مولا ثابت شده هم چنان كه عقاب و امساك كردن از
رحمت به بنده مجرم را حقى براى مولى ميداند، اما ميان اين دو حق از نظر عقل فرقى
هست و آن اين است كه عقل ابطال حق غير را صحيح نميداند چون ظلم است و اما ابطال حق
خويش و صرفنظر كردن از آن را قبيح نمىشمارد و بنا بر اين عقل جائز ميداند كه
مولايى بخاطر شفاعت شفيعى از عقاب بندهاش و يا امساك رحمت باو كه حق خود مولا
است، صرفنظر كند، و حقيقت شفاعت هم همين است.
2-
اشكالهايى كه در مسئله شفاعت بنظر مىرسد، و پاسخ از آنها.
خواننده عزيز
از مطالب گذشته اين معنا را بدست آورد: كه شفاعت از نظر قرآن تا حدى- نه بطور
مطلق، و بى قيد و شرط- ثابت است، و نميتوان آن را بكلى انكار نمود، و بزودى نيز