نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 1 صفحه : 172
شدن در دنيا است، لا
جرم موت و حيات در هر دو آيه را حمل بر موت قبل از زندگى دنيا، و حيات در دنيا
مىكنيم، و موت و حياة دوم را در هر دو حمل بر موت در دنيا و زندگى در آخرت مينمائيم،
و مراد از مراتبى كه در آيه دوم است، همان مراتبى است كه آيه اول بدان اشاره
نموده، پس دلالت آن بر مسئله برزخ هيچ معنا ندارد) و لكن اين حرف خطا است.
براى اينكه
سياق دو آيه مختلف است، در آيه اول يك مرگ و يك اماته و دو احياء مورد بحث واقع
شده، و در آيه دوم دو اماته و دو احياء آمده، و معلوم است كه اماته بدون زندگى
قبلى تصور و مصداق ندارد، بايد كسى قبلا زنده باشد تا او را بميرانند، بخلاف موت
كه بر هر چيزى كه زندگى بخود نگرفته صدق مىكند، مثلا مىگوييم زمين مرده، يا سنگ
مرده، يا امثال آن.
پس موت اول
در آيه اول غير اماته اول در آيه دوم است، پس ناگزير آيه دوم يعنى آيه: ((أَمَتَّنَا
اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ)، دو بار ما را ميراندى و دو بار زنده
كردى)،[1] را بايد
طورى معنا كنيم كه دو مرگ بعد از دو زندگى صادق آيد، و آن اينست كه ميراندن اولى
ميراندن بعد از تمام شدن زندگى دنيا است، و احياء اول زنده شدن بعد از آن مرگ،
يعنى زنده شدن در برزخ، و ميراندن و زنده شدن دوم، در آخر برزخ، و ابتداء قيامت
است.
و اما در آيه
مورد بحث دو تا ميراندن نيامده، تنها يك مرگ و يك زنده كردن و يك ميراندن و يك
زنده كردن، و سپس بازگشت بخدا آمده، فرمود: ((وَ كُنْتُمْ
أَمْواتاً، فَأَحْياكُمْ، ثُمَّ يُمِيتُكُمْ، ثُمَّ يُحْيِيكُمْ، ثُمَّ إِلَيْهِ
تُرْجَعُونَ)، شما مرده بوديد، خدا زندهتان كرد، و سپس شما را مىميراند، و آن
گاه زنده ميكند، و پس از چندى بسوى او باز مىگرديد)[2]
و اگر در اين آيه بعد از جمله(ثُمَّ يُحْيِيكُمْ) فرموده بود:
(و اليه ترجعون)، معنا اين ميشد، كه سپس شما را زنده مىكند، و بسويش باز
مىگرديد، و لكن اينطور نفرمود، بلكه كلمه (ثم) را در جمله دوم بكار برد، و معمولا
اين كلمه در جايى بكار مىرود كه فاصلهاى در كار باشد، هم چنان كه ما آن را معنا
كرديم به (پس از چندى بسوى او باز مىگرديد)، و همين خود مؤيد آيه دوم در دلالت بر
ثبوت برزخ است، چون مىفهماند بين زنده شدن، و بين بازگشت بسوى خدا، زمانى فاصله
ميشود، و اين فاصله همان برزخ است.
*(وَ
كُنْتُمْ أَمْواتاً) اين جمله حقيقت انسان را از جهت وجود بيان مىكند، و
مىفرمايد وجود انسان وجودى است متحول، كه در مسير خود از نقطه نقص بسوى كمال
مىرود، و دائما و تدريجا در تغير و تحول است، و خلاصه راه تكامل را مرحله بمرحله
طى مىكند، قبل از اينكه پا بعرصه دنيا بگذارد مرده بود، (چون جزو كره زمين بود)،
آن گاه باحياء خدا حياة يافت، و سپس هم چنان با