نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 1 صفحه : 150
از بعضى ما يملك او
سلب كنيم.
بحث روايتى
[ (پيرامون روايات قضا و قدر و امر بين الامرين)]
روايات بسيار
زيادى از ائمه اهل بيت ع رسيده كه فرمودهاند: (لا جبر و لا تفويض بل امر بين
امرين، نه جبر است، و نه تفويض، بلكه امرى است متوسط ميانه دو امر)، (تا آخر
حديث).[1] و در كتاب
عيون بچند طريق روايت كرده كه چون امير المؤمنين على بن ابى طالب ع از صفين برگشت،
پير مردى از آنان كه با آن جناب در صفين شركت داشت، برخاست عرض كرد: يا امير
المؤمنين: بفرما ببينم آيا اين راهى كه ما رفتيم بقضاء خدا و قدر او بود، يا نه؟
امير المؤمنين ع فرمود: بله اى پير مرد، بخدا سوگند بر هيچ تلى بالا نرفتيد، و
بهيچ زمين پستى فرود نشديد، مگر بقضايى از خدا، و قدرى از او.
پير مرد عرضه
داشت: حال كه چنين است زحماتى را كه تحمل كردم، به حساب خدا مىگذارم، يا امير
المؤمنين، حضرت فرمود: اى پير مرد البته اينطور هم نپندار، كه منظورم از اين قضاء
و قدر، قضا و قدر حتمى و لازم او باشد، چون اگر چنين باشد كه هر كارى انسان انجام
ميدهد و يا نميدهد همه بقضاء حتمى خدا صورت بگيرد، آن وقت ديگر ثواب و عقاب و امر
و نهى (و تشويق) و زجر معناى صحيحى نخواهد داشت، و وعد و وعيد بى معنا خواهد شد،
ديگر هيچ بدكارى را نمىتوان ملامت كرد، و هيچ نيكوكارى را نميتوان ستود، بلكه
نيكوكار سزاوارتر بملامت ميشود، از بدكار، و بدكار سزاوارتر ميشود باحسان از آن كس
كه نيكوكار است، و اين همان اعتقادى است كه بتپرستان، و دشمنان خداى رحمان و نيز
قدرىها و مجوسيان اين امت بدان معتقدند.
اى شيخ همين
كه خدا بما تكليف كرده، كافى است كه بدانيم او ما را مختار ميداند، و همچنين اينكه
نهى كرده، نهيش از باب زنهار دادن است، و در برابر عمل كم ثواب زياد ميدهد، و اگر
نافرمانى ميشود، چنان نيست كه مغلوب شده باشد، و اگر اطاعت شود مطيع را مجبور
باطاعت كرده باشد، خداى تعالى زمين و آسمانها و آنچه را كه بين آن دو است بباطل
نيافريده، اين پندار كسانيست كه كفر ورزيدند، و واى بحال كسانى كه كفر ورزيدند از
آتش (تا آخر حديث).[2]
[1]- اصول كافى ج 1 ص 160 ح 13 و عيون اخبار الرضا ج 1 ص 101 ح
17 ب 11