«در نتيجه روز به روز وضع نيروهاى
مولد تغيير مىيابد و از مراحل ناقص و ساده به مراحل پيچيده و كاملتر، ترقى
مىنمايد، در دنبال اين تغييرات تحولات گوناگونى در كليه شئون اجتماعى ظاهر
مىشود».
اين است خلاصه مطالبى كه آنها در طى كتابهاى متعدد و ضمن عبارات طولانى و
خسته كننده براى حل معمّاى «علل تاريخ» بيان كردهاند.
بنابراين، تاريخ بشر مطابق افكار آنها همان تاريخ دستگاههاى «توليد» است و
بس، بديهى است يك چنين معرفت ناقصى درباره انسان بايد اين گونه قضاوت نادرست و
تاريخ غلطى را نيز هم راه داشته باشد.
اما اگر كمى دقت به خرج دهيم و به قول «دكارت» فيلسوف معروف فرانسوى از سبق
ذهن و شتابزدگى نيز احتزاز جوييم مىبينيم اين آقايان خيلى اشتباه رفتهاند. آنها
در حقيقت بيش از يك جزء از شخصيت انسان را نشناختهاند، زيرا شخصيت انسان را در
اوّلين مرحله دو چيز عمده تشكيل مىدهد يكى ساختمان مخصوص جسمى و بدنى كه او را از
ساير همجنسهاى خود ممتاز مىكند، و ديگر غرايز خاصى كه در كليه شئون حياتى او
دخالت تام و تمام دارند.
كار نداريم به اين كه روح انسان مجرد است يا مادى؟ از خواص ماده است و يا جداى
از ماده؟ اين روح هر چه باشد داراى مشخصات و حالات معينى است كه نام آن را «غرايز»
مىگذاريم، اين غرايز به اندازهاى در سرنوشت فردى و اجتماعى انسان دخالت دارند كه
حد و حسابى براى آن نمىتوان قايل شد، بررسى اين غرايز محتاج به يك سلسله علومى
است كه روز به روز در توسعه و ترقى مىباشد و البتّه هنوز هم تكميل نشده است.
درست است كه يكى از اين غرايز حس «منفعتطلبى» است ولى غرايز ديگرى نيز در
انسان وجود دارد كه هرگز نبايد از تأثير عميق آن غفلت كرد.
غريزه دانشطلبى و حس كنجكاوى، غريزه فداكارى در راه ايمان و عقيده، غريزه
عدالتخواهى و انصاف دوستى، غريزه محبّت به آب و خاك و نژاد و زبان؛ غريزه انتقام
و كينهتوزى؛ غريزه شهرتطلبى و رياستخواهى و غيره ... همه و همه امورى هستند كه در غالب يا كليه افراد انسان وجود دارند و هر
كدام به نوبه خود نقشهاى برجسته و آثار عميقى در تاريخ بشريّت به يادگار گذارده
است.
به علاوه غرايز ديگرى نيز در افراد انسان ديده مىشود كه از مختصّات يك فرد و
يا يك طايفه و نژاد است.
تأثير اين نوع از غرايز را در تعيين خط سير تاريخ بشر نيز نبايد از نظر دور
داشت، شجاعت؛ سخاوت؛ حس جنجگويى؛ اباى نفس علو
همت؛ ايثار؛ نوع دوستى و دهها نظاير آن را بايد
در اين سلسله نام برد. البتّه به موازات آنها غرايز زشت و نامطلوبى نيز ديده
مىشود كه آنها نيز هر كدام به سهم خود تأثيرات قابل توجهى در تحولات تاريخى
دارند.
اگر با يك فكر آزاد و خالى از تعصب، تاريخهاى مختلف را با دقت مطالعه كنيم
مظاهر هر يك از اين غرايز را با قيافههاى روشن مشاهده خواهيم كرد، به طورى كه
هيچگونه قابل تغيير و تفسير ديگرى نخواهد بود، و اذعان مىكنيم كه وضع اقتصاديات
كوچكتر از آن است كه بتواند محور كليه تحولات تاريخى گردد. و