responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فيلسوف نماها نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 23

روحيه‌ام تأثير نمى‌كند.

محمود- ولى حساب اينها از ديگران جداست، تشكيلات دارند، اسلحه دارند! از جان گذشته دارند، و تهديدهاى آنها جدى است.

افسر شهربانى- اين طور هم نيست من از طرف افراد اين حزب نيز تهديد شده‌ام و تا به حال هيچ خبرى نشده وانگهى چون شما جوان پاك و با ايمانى هستيد قطعاً آن دست غيبى كه همه ما به آن عقيده داريم از شما حمايت خواهد كرد و تمام اين توطئه چينى‌ها درمقابل اراده او نقش بر آب است.

قيافه محمود قدرى از هم باز شد و گفت: خيلى از شما تشكر مى‌كنم- دوستان صميمى براى اين روزها به كار مى‌آيند، منتظر اقدامات جدى سركار هستم- مى‌خواست خداحافظى كند افسر مزبور دست او را گرفت و گفت: امشب حتماً براى شرح بقيه سر گذشت خود به منزل ما مى‌آييد و شام را هم با هم صرف مى‌كنيم- ساعت هفت بعد ازظهر حتماً منتظرم ....

محمود پس از اندكى تأمل قبول كرد و مى‌خواست خداحافظى كرده خارج شود افسر شهربانى باز كلام او را قطع كرده و گفت راستى در همين چند روزه به كمك كارآگاهان شهربانى كتاب تازه‌اى از اين جمعيّت كشف كرده‌ايم، شما اطلاعى از آن داريد، اسمش؟ ... ببخشيد فراموش كرده‌ام- الان نشانتان مى‌دهم، فوراً به طرف ميزى كه در گوشه اطاق بود رفت و كتابچه كوچكى از كشو ميز بيرون آورد- همين كه چشم محمود به خط سرخ و درشت پشت جلد كتاب افتاد، گفت فهميدم، فهميدم كتابچه «نگهبانان سحر و افسون‌».

افسر شهربانى- عجب مى‌گويند كتاب مهمى است!

محمود- نه، اتفاقاً هيچ اهميّتى ندارد، اين كه كتاب نيست افتضاح و رسوايى است! جز يك مشت دروغ‌پردازى و هتاكى و ناسزاگويى نسبت به خدا و پيغمبر و ساير مقدّسات دينى بيش نيست- مطالعه چند سطر از آن براى پى بردن به سوء نيت نويسنده آن كافى است.

افسر شهربانى- خير آقا، اشتباه مى‌كنيد، اين كتاب غير آن است كه شما ديده‌ايد، محمود كمى عصبانى شد، قيافه‌اش در هم رفت و گفت بفرماييد بنشينيد، تا اثبات كنم كى اشتباه كرده است- من از كليه جريانات آن اطلاع دارم، جزئيات آن را چه قبل از انتشار و چه بعد از انتشار به خوبى مى‌دانم من تمام آن را مطالعه كرده‌ام و مطالب سست آن را به خاطر دارم. افسر شهربانى گفت: البتّه انكار نمى‌كنم شما از من واردتريد، بسيار خوب، عصبانى نشويد، بفرماييد تا استفاده كنم، ببخشيد، من نظرى نداشتم.

محمود- وقتى اين كتابچه منتشر شد چون مملو از عبارات زننده و ركيك، و دور از راه و رسم انسانيت بود، هياهويى بين بعضى افراد حزب خصوصاً در پاره‌اى از شهرستان‌ها در گرفت، حتى بعضى از آنها تصميم گرفتند از عضويت حزب استعفا دهند.

مخصوصاً يك كارگر احساساتى را ديدم كه يكى از سرجنبانان حزب را مخاطب ساخته و فرياد مى‌كشيد شما از جان ما چه مى‌خواهيد؟ اين مزخرفات چيست انتشار مى‌دهيد اينها در يك كشور اسلامى مانند ايران خريدار ندارد، ما پوست از سر آن كسانى كه اين كتابچه را نوشته و انتشار داده‌اند مى‌كنيم، ما

نام کتاب : فيلسوف نماها نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 23
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست