responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فيلسوف نماها نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 22

اوقات مرا در پيچ و خم اصطلاحات گير مى‌آورد، با يك سرى الفاظى كه آخر آنها با «ايسم‌»! ختم مى‌شد، مانند: ايده آليسم، رآليسم، ماترياليسم، اگنوستى سيسم، و آمپريوكريتى سيسم، قطار مى‌كرد و از كتاب‌هايى كه اسمش گيج كننده بود مثل «لودويك فويرباخ» و «آنتى ديوهرنيك» و نظاير آن شاهد و مثال مى‌آورد، ضمناً از يك سلسله الفاظ ديگرى كه تمام آنها با «لوژى‌» ختم مى‌شد، مثل ميتولوژى، بيولوژى، پاتولوژى، ايدئولوژى، پسيكولوژى و ... مدد مى‌گرفت و با اين دوز و كلك‌ها مرا از ميدان بيرون مى‌كرد؛ من هم حقيقتش را بگويم در آن موقع از اين توپ‌ها زود مرعوب مى‌شدم و روحيه خود را پاك مى‌باختم و اگر چيزى هم بلد بودم فراموش مى‌كردم!!

من فكر كردم با اين وضع نمى‌شود كار كرد هر طور هست بايد به فلسفه جديد و مخصوصاً اين اصطلاحات گيج كننده آشنايى كامل پيدا كنم، از طرفى، در اثر حس كنجكاوى شديد، بى ميل نبودم از جريان داخلى «كلاس سرى درس فلسفه حزب كمونيست» كه در تهران برقرار بود و رفيق من «نادر» نيز اين مطالب را آنجا ياد گرفته بود مطلع شوم- اينها همه يكطرف، اصرار و پافشارى نادر براى حاضر شدن در سر كلاس مزبور هم يكطرف، بالاخره پيشنهاد او را پذيرفتم ولى او اظهار داشت كه اين موضوع بدون داشتن «كارت عضويت»! آن هم كارت خصوصى امكان‌پذير نيست، ناچار به اين قسمت تن در دادم. اتفاقاً همان شبى كه بنا بود سر كلاس حاضر شوم از نادر شنيدم كه يك نفر فيلسوف مادى كه اصلًا آذربايجانى است ولى مدتى در لهستان و اطريش! تحصيل كرده وارد تهران شده و بنا هست در پيرامون فلسفه «ماترياليسم دياليكتيك» (ماديگرى بر اساس تحوّل) در كلاس سرى فلسفه سخنرانى جامعى ايراد كند، از شنيدن اين سخن عطش من زيادتر شد و خود را براى شركت در كلاس، كاملًا مهيا ساختم.

افسر مزبور كه با اسرار تازه‌اى از تشكيلات حزب توده خود را مواجه مى‌ديد، سراپا گوش شده بود و با تبسم‌هاى آبدارى سخنان محمود را بدرقه مى‌كرد.

در اين موقع محمود نفس عميقى كشيد و گفت: آنچه را كه من در كلوپ حزب ديدم و آن بحث‌هايى كه با آن فيلسوف نماى مادى كردم و غوغايى كه در ميان شاگردان كلاس برپا ساختم، داستان مفصل شيرينى دارد كه بايد در موقع ديگرى براى شما شرح دهم ولى متأسفانه همان‌ها مرا به اين روز كشانده است. خدا مى‌داند الان كه با شما صحبت مى‌كنم حواس خود را نمى‌فهمم و نمى‌دانم چطور سخنانم را ادا كنم- مى‌دانم اين بى‌رحم‌ها دست از من بر نمى‌دارند و عاقبت مادر پير و خواهران كوچكم را داغدار خواهند كرد ... آه چكنم؟ ...

افسر شهربانى- چطور مى‌توانند چنين غلطى بكنند؟ مگر مملكت هرج و مرج است؟ مطمئن باشيد امروز دستور مى‌دهم دو نفر مأمور مسلح براى محافظت شما تعيين كنند و به آنها سفارش مى‌كنم قدم به قدم همراه شما بيايند و البتّه بعداً تصميمات اساسى‌ترى خواهيم گرفت. افراد با ايمان و خداپرست در راه هدف مقدّسى كه دارند هرگز نبايد كوچك‌ترين يأس و اضطرابى به خود راه دهند بايد در برابر حوادث خونسرد و صبور باشند من در هر هفته چند مرتبه از طرف اشخاص مختلف تهديد مى‌شوم و ذره‌اى در

نام کتاب : فيلسوف نماها نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 22
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست