responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فيلسوف نماها نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 20

ندارند؟! مگر اينها دلشان به حال ما سوخته»؟

باز با خود مى‌گفت صلاح اين است كه از تهران خارج شوم و به صفحات غرب يا جنوب ايران مسافرت كنم شايد با گذشت زمان موضوع فراموش شود، ولى چيزى نگذشت كه از اين فكر نيز منصرف شد زيرا مى‌دانست درد فراق و تنهايى مادر پير را از پاى در مى‌آورد.

خلاصه نقشه‌هاى گوناگونى از برابر فكر او رژه مى‌رفتند، ولى پس از چند لحظه با شكست روبه‌رو شده عقب‌نشينى مى‌كردند ناگاه قيافه جدى يكى از دوستانش كه از همان دوران كودكى با هم طرح محبّت و صميميت ريخته بودند، در برابر فكر او مجسم شد، از آنجا كه او را جوان مصمم و با اراده و هوشمندى مى‌دانست و در آن وقت يكى از افسران لايق اداره آگاهى شهربانى به شمار مى‌رفت؛ به اين فكر افتاد كه قبل از هر چيز اين موضوع را با او محرمانه، در ميان بگذارد و براى پيدا كردن راه حل از فكر و موقعيت او استمداد كند.

اما از اين مى‌ترسيد كه سرّ او فاش شود و عضويتش در حزب «توده‌» كه تا آن وقت حتى از صميمى‌ترين دوستانش مخفى بود، مسلّم گردد و عواقب نامطلوبى براى او فراهم سازد ولى اين احتمال در مقابل آن همه سوابق ممتد دوستى در نظرش ضعيف بود لذا اين فكر را پسنديد و تصميم گرفت در اولين فرصت او را ملاقات كند ...

***

افسر شهربانى پس از احوالپرسى صميمانه گفت: من از اين موضوع تعجب نمى‌كنم كه چرا امروز به منزل ما آمديد زيرا سوابق محبّت شما بيش از اين ايجاب مى‌كند، موضوع تازه‌اى هم نيست ولى در مثل چنين وقتى بى‌سابقه به نظر مى‌رسد، مگر خبر تازه‌اى است؟!

محمود- آرى ... تازه! ... چه تازه‌اى؟! ...

افسر شهربانى (با شتابزدگى)- راستى؟ ... مرگ من- چى شده؟

- هيچ، از طرف بعضى از افراد وابسته به حزب توده تهديد به قتل شده‌ام! ...

افسر شهربانى (با تعجب)- شما؟ ... آخر براى چه؟- شما كه با آنها تصادمى نداريد، از همه گذشته اينها مى‌گويند ما با ترور شخصى مخالفيم!

محمود تبسّم تلخى كرد و گفت: اينها همه حرف است! ... شما چقدر خوش باور هستيد؟!

افسر شهربانى- بالاخره معقول نيست بدون هيچ سابقه كسى را تهديد به قتل كنند، محمود عزيزم! اگر مايلى من به تو در اين قسمت كمك كنم و شرط دوستى و صميميت را تا آنجا كه مى‌توانم بجا آورم لازم است تمام قسمت‌هايى كه من از آن اطلاع ندارم در اختيار من بگذارى تا علل اصلى قضيه را كشف كرده و از همان راه تعقيب كنم.

محمود در بن بست عجيبى گرفتار شد از طرفى نمى‌خواهد اصل موضوع را فاش كند و از طرف ديگر اگر حقيقت را نگويد مى‌ترسد به نتيجه نرسد و در چنگال مرگ گرفتار شود ... چند لحظه سكوت ...

نام کتاب : فيلسوف نماها نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 20
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست