2- مكتب ماترياليسم (ماديگرى)- ماترياليست كسى
را مىگويند كه در ماوراى چهار ديوار عالم ماده، حقيقتى را قبول ندارد و رسماً خدا
و روح مجرد و هر نيروى فوق طبيعت را انكار مىكند عالم را مانند دستگاه ماشينى
مىداند كه چرخهاى آن را يك سلسله علل و معلول فاقد علم و شعور تشكيل مىدهند، با
اين فرق: ماشين، سازنده عاقلى دارد كه طبق نقشه معين و براى رسيدن به هدف معلومى
آن را به اين صورت درآورده و چرخهاى آن را طورى منظم كرده است كه قهراً به آن هدف
منتهى مىشود ولى ماشين طبيعت، اصولًا سازندهاى ندارد چه جاى اينكه هدف و غايتى
داشته باشد، بلكه چرخهاى عظيم آن را در اثر تصادفات به صورت كنونى درآمده، و
حركات جبرى خود را بىاراده تعقيب مىكند و مقيد به راه و روشن و نتيجه خاصى نيست!
ماده ازلى و ابدى است و آغاز و انجامى ندارد، فرق اساسى ميان بشر و ساير
حيوانات موجود نيست! و ادراكات انسانى از تراوشات سلسله عصبى اوست، لذا بايد آن را
يكى از محصولات «عالى و لطيف» ماده شمرد، آن مقام شامخى كه براى انسان تصور
كردهاند صرفاً موهوم است و دره عميقى كه ميان انسان و ساير حيوانات كندهاند وجود
خارجى ندارد! «اشيا در خارج از وجود ما و مستقل از افكار ما موجودند و همانها
هستند كه افكار و تصورات را در ما بوجود مىآورند».
پيروان اين عقيده، مدعىاند كه مسلك آنها در دنيا از با سابقهترين عقايدى
است كه سالها قبل از ميلاد حضرت «مسيح» عليه السلام وجود داشته و در هر عصر
طرفدارانى داشته است.
اوّلين شخص برجستهاى كه اين مذهب را به او نسبت دادهاند «طالس ملطى» است كه در
اوايل قرن هفتم و اواخر قرن ششم قبل از ميلاد مىزيسته است (624- 567 ق- م) او آب
را اصل كليه موجودات و مادة المواد تمام عناصر مىپنداشت، و پس از وى عدهاى از
شاگردانش عقايد او را با اختلافاتى دنبال كردند كه از آن جمله «آناكسيمندر» و «آناكسيمين» و پس از آنها
«هراكليتوس» (544 تا 484 قبل از ميلاد) و «بزميانيد» و «دموكريت» يا «ذيمقراطيس» (460 تا 370 ق- م) را مىتوان نام برد.
اين عده را اگرچه مادىها، از موافقين خود قلمداد كردهاند ولى پس از مطالعه و
دقت در تاريخ روشن مىشود كه هيچ يك مادى (به اين معنا كه ماديين امروز مىگويند)
نبودهاند بلكه به وجود روح مجرد يا خداوند عالم، عقيده داشتهاند:
مثلًا طالس ملطى به گفته «بانجون» در كتاب «تاريخ فلسفه» معتقد بوده است كه تحولات مادى در
تحت تأثير عوامل روحانى صورت مىگيرد و
ذيمقراطيس صريحاً بوجود ارواح اعتراف كرده، منتها آنها
را مركب از اتمهاى كروى كه در نهايت لطافتند دانسته همانطور كه موجودات مادى را
مركب از اتمها و اجزاى