محمود- حالا كه صحبت از ايرادهاى ماديين به ميان آمد ايرادى هم من در نظر دارم
كه شايد از نظر صورت ظاهر، دست كمى از ايرادهاى شما نداشته باشد، بلكه مىتوان گفت
از آنها هم محكمتر است.
البتّه اين ايرادى را كه مىخواهم نقل كنم تازگى ندارد بلكه خيلى قديمى است،
گو اينكه ماديون امروز آن را با آب و تاب ذكر كرده و بزرگ جلوه مىدهند، يادم است
يك وقت آن را در كلمات فيلسوف مشهور ملاصدراى شيرازى ديدم كه از «انباذقلس» كه تقريباً در
(2400) سال قبل در يونان مىزيسته است نقل مىكند و در ميان ماترياليستهاى
قرنهاى اخير نيز عدهاى دنبال آن را گرفتهاند كه از آن جمله «ديدرو» را مىتوان
نام برد.
«ديدرو» از فلاسفه فرانسه در قرن 18 ميلادى است و به
قول مرحوم فروغى از راه تأليف و تصنيف و ترجمه معاش مىكرد و هيچگاه از عمر خود
فراغتى نداشت كه در امور فلسفى تفكّر عميق كند!
آندره كرسون، در كتاب «فلاسفه بزرگ» ضمن شرح حالات او
مىگويد: «وى يك نفر منطقى اهل استدلال نيست» و هم از خودش نقل مىكند كه مىگفت:
«افكار من فاحشههاى من هستند».
خلاصه اصل ايراد اين است كه: «ممكن است بگوييم اين نظام صحيح و جالبى كه فعلًا
در وضع عمومى جهان و موجودات مختلف آن حكمفرماست در آغاز چنين نبوده، بلكه حوادث
و موجودات زيادى بدون هيچ نظم و ترتيبى، از روى تصادف ظاهر شدند، سپس آنهايى كه
عارى از نظم و حساب و فاقد سازش با محيط و مقاومت در برابر ساير حوادث بودند قهراً
معدوم شده، و بقيه وضع كنونى را به بار آوردهاند؛ پس اصولًا نظم و حسابى در كار
نيست كه بتوان به وسيله آن علم بوجود ذات مقتدر دانايى در پشت اين دستگاه پيدا
كرد»!
***
اين ايراد نيز از چند جهت سست و غير قابل
اعتماد است:
اوّلًا- نظم و ترتيبى كه در وضع عمومى جهان حكمفرماست
و قوانين منظمى كه انواع موجودات در پرتو آن انجام وظيفه مىكنند تنها در قسمتهاى
حياتى موجودات «و آنچه مايه بقاى آنهاست» نيست، بلكه در «كمالات» آنها نيز وجود
دارد، به عبارت سادهتر: كيفيات و حالات موجودات كه همگى در سايه نظام مخصوصى قرار
دارند دو نوع است: (دقت كنيد)!
1- كيفياتى كه اگر از آن موجود گرفته شود، راه فنا و نيستى را پيش مىگيرد.
2- آنهايى كه فقدان آنها موجب معدوم شدن آن موجود نيست بلكه فاقد كمالى از
كمالات خواهد شد.
مثلًا اگر قلب يا ريه انسان را از او بگيرند قدرت حيات از وى سلب خواهد شد و
همچنين اگر قلب ناقصى