داشته باشد مدت كم يا زيادى ممكن است باقى بماند، ولى تدريجاً در آغوش مرگ و
نيستى قرار خواهد گرفت.
اما نداشتن موى سر، يا ناخنها، يا موهاى بينى و ابرو، يا غدههاى مولد چربى
كه در بن موها قرار دارد، يا پنج انگشت كامل يا قسمتى از لاله گوش و صدها نظاير آن
قطعاً لطمهاى به حيات او نخواهد زد و موجب فنا و نيستى او نمىگردد، اگرچه آسايش
و استراحتى كه افراد واجد آن دارند، در چنين شخصى وجود نخواهد داشت، پس اينها شرايط
آسايش و كمال زندگى هستند نه شرط اصل حيات البتّه وجود اينگونه حالات، اختصاصى به
انسان و ساير جانداران ندارد بلكه موجودات بىجان مانند انواع تركيبهاى شيمياى و
بسائط اوّليه و وضع عمومى دستگاه جهان، اين نوع «شرايط كمالى» را بسيار دارند كه
نيازى به توضيح ندارد.
با دقت و توجه به اين تقسيمى كه ذكر شد جواب ايراد روشن مىشود: زيرا اگر نظام
صحيح و قوانين منظم تنها در قسم اوّل يعنى «شرايط بقا» حكمفرما بود ممكن بود كسى
(قطع نظر از جوابهاى آينده) اين ايراد را بپذيرد، ولى مسلّماً اين طور نيست و در
دسته دوم يعنى «شرايط كمال» و آسايش نيز كاملًا حكمفرماست يعنى آنها نيز طبق نظام
صحيحى هستند. بنابراين نمىتوان گفت تصادفها موجودات گوناگونى پديد آوردهاند كه
از ميان آنها افرادى كه مزاياى كنونى را نداشتهاند فوراً يا تدريجاً نابود شده و
بقيه باقىماندهاند.
«نادر»- ممكن است بگوييم اين كمالات
هنگام تنازع بقا بكار مىآيد يعنى ضامن پيروزى افرادى است كه واجد آنها مىباشد و
پس از آنكه افراد واجد آنها پيروز شدند و سايرين منقرض گرديدند نسل آينده از اين
دسته به وجود خواهد آمد.
محمود- مثل اينكه كاملًا به عرايض بنده توجه نداشتيد، عرض كردم اين موضوع
اختصاصى به عالم جانداران ندارد و تنازع بقا (به فرض اينكه صحيح باشد) مخصوص
جانداران است، وانگهى اين كمالات تأثيرى در موفقيت در تنازع بقا ندارند، مثلًا
داشتن موى سر و غدههاى مولد چربى و يا ناخن و موهاى بينى و نظاير آن چه تأثيرى در
پيروزى در تنازع بقا دارند، اينها شرايط استراحتاند نه شرايط موفقيت، و به فرض
اينكه تأثيرى داشته باشند مسلّماً غير محسوس است و نمىشود آثار محسوس و آشكارى را
كه طرفداران فرضيه تنازع بقا انتظار دارند، از آن گرفت، از همه گذشته ما در اطراف
نظريه داروين و اصول آن (از جمله تنازع بقا) مفصلًا بحث كرديم و در همانجا ثابت
كرديم كه داروين طرفدار تكامل جانداران در تحت قوانين ثابت و نظام مخصوصى است نه
منكر نظم و تربيت.
ثانياً- اگر اين احتمال درباره پيدايش وضع فعلى جهان
صحت داشته باشد بايد درباره حوادث و تغييراتى كه روز به روز در عالم پيدا مىشود و
نيز حكمفرما باشد، يعنى حوادث و تغييرات جديد نيز بدون نظم و حساب و كاملًا به
صورت هرج و مرج پيدا شوند. منتها آنهايى كه قابليت بقا ندارند فوراً يا تدريجاً
معدوم شوند و بقيه باقى بمانند، با اينكه هر دانشمندى مىداند كه هرگز چنين نيست و
كليه حوادث جهان كنونى (تا آنجا كه فهم ما درك مىكند) روى نظم و قوانين ثابتى
است، چطور مىتوان قبول كرد كه اين هرج و مرج