موروثى شده است، اگر قانون توارث در مورد جهش صادق است چرا كليت ندارد، مثلًا
بسيار ديدهايم كه اشخاص شش انگشتى اولاد و يا پدرانى دارند كه اين انگشت اضافى را
ندارند، ولى گاهى به آنها انتقال پيدا مىكند، مثلًا يك نفر از جراحان آلمان به
نام «روه» يك
انگشت اضافى داشت و توانست آن را به شش نفر از اولاد خود منتقل كند!
به علاوه در مواردى كه موروثى مىشود نيز مختلف است گاه استمرار پيدا مىكند و
گاه پس از يك يا چند نسل قطع مىشود.
از همه گذشته تغييراتى كه از غير ناحيه جهش پيدا مىشود (در اثر تربيت يا
تغيير شرايط زندگى) مطابق اين فرضيه بايد ارثى نباشد با آنكه مكرر ديده شده كه
موروثى مىگردد، مثلًا «پاولوو» يك عده موش را چنين عادت مىدهد كه حاضر بودن غذاى خود را
به وسيله صداى زنگ الكتريكى بفهمند، اين عادت پس از 300 مرتبه تكرار و تمرين در
آنها بوجود مىآيد ولى در نسلهاى بعد اين عدد كوچك مىشود، به طورى كه در نسل
چهارم تنها با 5 دفعه تمرين منظور حاصل مىگردد.
وى چنين نتيجه مىگيرد كه پس از چندين نسل اين عادت به طورى موروثى مىشود كه
بدون تمرين با شنيدن صداى زنگ به دنبال غذاى خود مىروند! ...
گذشته از همه اينها، بسيارى از اشكالات كه درمورد داروينيسم (كه پايههاى آن
در ابتدا محكمتر و متينتر از اين فرضيه تاريك به نظر مىرسد) وجود داشت، عيناً
در مورد اين فرضيه نيز صادق است!
4- قابل توجه اينكه دانشمند سابق الذكر «اميل گوينو» كه از طرفداران جدى «فرضيه تحول» است، در آخر
كتاب خود كه از جديدترين نشرياتى است كه درباره فرضيه مزبور بحث كرده فصل مخصوصى
تحت عنوان «مجهولات فلسفه تحول»! ترتيب داده و به مشكلات و بنبستهاى اين فلسفه اشاره كرده است؛ از جمله
مىگويد: (دقت كنيد)!
«جهشها زاييده «تصادف» مىباشند ...
ولى چگونه مىتوان از يك سلسله تصادف، عضوى جديد بدست آورد كه با روابط بىشمارى
كه كار اين عضو لازم دارد، هماهنگ باشد؟!»
سپس به عنوان نمونه شرحى درباره هماهنگى كامل قسمتهاى مختلف چشم نقل كرده و
اعتراف مىنمايد كه اينها را ناشى از جهشهاى متعددى كه تصادفاً مقارن صورت
گرفتهاند دانستن، قابل قبول نيست و صريحاً مىگويد:
«اين تصادف واقعاً عجيب و غريب الهى است»!
«و تفسيرى كه فلسفه «جهش» به آن
مىگرود در اينجا با امرى محال روبهرو مىشود»! ...
و در پايان اين فصل مىگويد:
«از اين حيث مراحل بزرگ تكامل از ديده عقل و علم ما كاملًا نهفته است»!