جمعى از دانشمندان «پسيكولوژى» (روحشناسى) و «امپريولوژى» (جنينشناسى) از
مطالعه قسمتهاى مختلف بدن انسان مخصوصاً سلسله اعصاب و جهاز عصبى او، به اين
نتيجه رسيدهاند كه ميان ساختمان روحى و بدنى انسان با ساير حيوانات چنان فاصله
بزرگى وجود دارد كه استقلال انسان را محرز و مسلّم مىدارد، و هرگونه احتمال
خويشاوندى و قرابت را ميان او و سايرين از بين مىبرد.
ژرژ پوهن كه يكى از مديران آزمايشگاههاى «پسيكولوژى»
(روحشناسى) و «بيولوژى» (حياتشناسى) است، مىگويد:
«بسيارى از مطالعه كنندگان اين دو علم
در اثر معتقد بودن به نظريه انتخاب طبيعى داروين از نتايج اين مباحث محروم
ماندهاند و نتيجه مطالعات آنها فاسد و باطل درآمده است»!
درست ملاحظه مىكنيد كه عقيده تحول انواع داروين كه طرفداران افراطى آن، براى
ترور افكار آن را يك نظريه مسلّم و غير قابل انكار وانمود مىكنند، نه فقط غير
مسلّم است، بلكه مخالفين سرسختى دارد كه به اتكاى اكتشافات علمى حتى با احتمال آن
هم مىجنگند تا آنجا كه «ويركو» دانشمند آلمانى آن را از صف مسائل علمى خارج كرده و
مىگويد:
«ما نمىتوانيم پديدآمدن انسان را از
ميمون يا هر حيوان ديگر از مسائل علمى بشماريم»!
و «كاپيتان كوارت» دانشمند انگليسى آن را علت عقب افتادن تمدن غرب دانسته و در كتاب (تراژدى
نشو و ارتقا) مىنويسد: «مكتب داروينيسم يك نظريه دروغ و بى اساس و اوّلين علت عقبافتادگى تمدن غرب است!!»
و «ويسمان» دانشمند علم جنينشناسى آن را در رديف افسانهاى كودكان قرار داده و
مىگويد:
«مشاهداتى كه مذهب داروين بر آن بنا
شده يك مشت خيالات واهى و بىاساس كه قيمت علمى آن بيشتر از افسانههايى كه مادران
براى بچههاى كوچكشان مىگويند، نيست»!
و از همه بالاتر اينكه «فون باير» دانشمند علم جنينشناسى و فيزيولوژيست كه در
«باستانشناسى» نيز تخصص دارد نظريه داروين را يك نظريه خرافى و جنونآميز تلقى
كرده و مىگويد:
«عقيده كسى كه نوع انسان را از ميمون
مىداند بدون شك جنون آميزترين عقيدهاى است كه در طول تاريخ بشريت از مغز مردى
تراوش كرده است»!
آيا با اين وضع اسفانگيز كه داروينيسم به آن دچار شد، مضحك نيست كه آن را
پايه يك سلسله استنتاجات فلسفى قاطع قرار دهيم.