5- قبلًا اشاره شد كه «داروينيسم» از بدو پيدايش مورد بحث و گفتگو بوده، و
متفكّرين علوم و دانشمندان طبيعى هر روز نقطه ضعف تازهاى براى آن پيدا مىكردند،
تا آنجا كه طرفداران او مجبور شدند در اصول نظريه وى تجديد نظر به عمل آورند و هدف
نهايى او را بر روى پايههاى تازهاى كه با اصول «داروينيسم» تفاوت كلى داشت
استوار كنند، و چون اين تفاوت بسيار زياد بود ناچار مجموعه نظريات تازهاى را به
نام «داروينيسم جديد» يا «نيوداروينيسم» ناميدند اما تا چه اندازه در ترميم نظريه مزبور موفقيت پيدا كردند فعلًا
كارى به آن نداريم شايد به زودى خودتان متوجه شويد.
طرفداران «نيوداروينيسم» تنها به ريشه اصلى «تكامل انواع» قناعت كرده و
تقريباً تمام شاخ و برگهاى آن را بريدند و كار بجايى رسيد كه از كاخ بظاهر مجللى
كه بدست داروين ساخته شده بود تنها شالودهاش باقيماند، اما در و پيكر و عمارتهاى
آن به كلى ويران گرديد!
قابل توجه اينجاست كه در ميان مخالفين سرسخت داروين افرادى ديده مىشدند كه در
آغاز كار از طرفداران جدى او به شمار مىرفتند ولى در آخر، راه مخالفت را به همان
شدتى كه راه موافقت را مىپيمودند پيش گرفتند!
ايلى داوسيون در كتاب «خدا و علم» مىگويد:
«عقيده داروين داراى دو پايه مهم بود
يكى «انتخاب طبيعى» ديگرى «وراثت» ولى هربر
اسپنسر (كه به قول مرحوم فروغى بزرگترين فيلسوف
انگليسى قرن نوزدهم به شمار مىرود) اوّلى را خراب كرد، با اينكه او در آغاز از
ياوران مهم مذهب داروين بود، و «ويسمان» دانشمند جنينشناس كه او هم از ياوران بزرگ او بود، پايه
دوم را از بين برد و دلايل متعددى اقامه كرد كه مشاهداتى كه عقيده داروين متّكى به
آن بوده است جز خيالات وهمى بىاساس چيز ديگرى نبوده است».
سپس محمود دست در جيب خود برد و دفترچه يادداشتى بيرون آورد و پس از مقدارى
ورق زدن گفت اين قسمتى از يادداشتهايى است كه پس از مطالعات كافى درباره نظريه
تكامل انواع تهيه كردهام اكنون با اجازه شما چند صفحه از آن را مىخوانم تا اگر
ترديدى در صدق گفتارم باقى مانده است برطرف گردد. در اينجا اين طور نوشتهام:
... «در عصر پيدايش داروينيسم علوم طبيعى به حدّ كافى ترقى نكرده بود، و وسايل
آزمايش و تجربه هم آن طور كه بايد فراهم نبود لذا قسمتى از مقدمات اين نظريه در
محيط خيال پرورش داده شد (دقت كنيد) و از آنجا كه مخالفين پاپ و كليسا كه در آن
وقت اكثريت علما و دانشمندان علوم طبيعى در صف آنها بودند و از موانع و
محدوديتهايى كه روحانى نمايان مسيحى بر سر راه پيشرفت علوم ايجاد مىكردند دل
پرخونى داشتند، ظهور اين نظريه را وسيله خوبى براى تبليغات ضد دينى تشخيص داده، و
آن را با آب و تاب زيادى