«تا اين اندازه قانعم كه قانون انتخاب
طبيعى عامل اساسى پيدايش تنوع و تبديل انواع است، ولى نمىتوان آن را عامل منحصر
به فرد اين تغييرات شمرد»!
اكنون موقع آن رسيده كه به كمك افكار وتجربيات دانشمندان قضاوت خود را درباره
نظريه «تحول انواع» شروع كنيم ...
آيا راستى انسان ميمون بوده؟
4- بايد دانست ارزشهاى نظريات علمى تا آن وقتى است كه نتايج آن با واقعيت
محسوس تطبيق كند و گرنه نمىتوان براى آن ارزشى قائل شد.
به عقيده بسيارى از دانشمندان كه در رشتههاى مختلف علوم تخصص داشتهاند نظريه
تحول انواع داروين به همان اندازه كه براى بعضى ظاهرى فريبنده دارد در واقع خالى
از حقيقت است زيرا از تحقيقات مختلفى كه درباره حيوانات ادوار گذشته به عمل
آوردهاند چنين بر مىآيد كه آنها در دهها يا صدها هزار سال قبل به همين صورت
كنونى بودهاند با آنكه «فرضيه تحول» اين موضوع را محال مىداند.
طبيعى دان شهير فرانسوى دو كاتر و
رواژ به اين حقيقت اعتراف كرده و مىگويد:
«در تاريخ طبيعى هيچگونه خويشاوندى
ميان انسان و ميمون مشاهده نمىشود، و از فسيلها و آثار انسانى كه در حفريات دوره
چهارم زمينشناسى بدست آمده چنين بر مىآيد كه انسان آن زمان با انسان كنونى شباهت
كامل داشته است، در صورتى كه مطابق نظريه «تكامل انواع» بايد انسانهاى آن وقت به
ميمون شبيهتر باشند تا به انسان» سپس اضافه مىكند كه «نه تنها انسان قديم و
انسان كنونى شباهت كامل دارند بلكه از مقايسه اين دو به يكديگر معلوم مىشود كه
نواقص مربوط به خلقت، در انسان كنونى بيشتر است».
«ورگو» كه از طبيعى دانان معروف آلمان است در كتاب
«نوع انسانى» مىگويد:
«لازم است بر من اعلان كنم كه تمام
ترقياتى كه در علم «انتريولوژى» پيدا شده قرابت خيالى ميان انسان و ميمون را تكذيب
مىكند و كم كم آن را از درجه احتمال هم بيرون مىبرد!
زيرا وقتى در حفريات عهد چهارم دقت كنيم مىبينيم انسانهاى آن وقت هم كاملًا
مانند ما بودهاند بلكه كلههاى آنها كه در حفريات پيدا كردهايم خيلى بهتر از
كلههاى ماست و چه خوب بود كلههاى ما هم به اندازه آنها داراى حجم بود» باز اضافه
مىكند كه «به جرأت مىتوان گفت افراد ناقص الخلقه در زمان ما زيادتر از آن
زمانها است، بلكه تا بحال در حفريات عهد چهارم ناقص الخلقه ديده نشده است!»
همچنين عدهاى از دانشمندان زمينشناسى مانند كوپ، واسان هيلر و بعضى ديگر ثابت كردهاند
كه زمين قبل از آن كه به صورت فعلى درآيد چند دوران مختلف را طى كرده است، در اين
دورانها كه معمولًا هر كدام با يك انقلاب شروع و با انقلاب ديگرى ختم شده، يك
طبقه از حيوانات پديد آمدهاند و انسان كه در آخرين انقلاب زمين پيدا شده موجودى
تازه و بىسابقه بوده است. بنابراين نمىتوان گفت ميان او و ساير