زندگانى را نداشته و حتى قدرت دفاع از خود را در مقابل حوادثى كه با حيات آنها
مىجنگد ندارند لذا بايد تا يك سال به همين حالت در يك مكان محفوظى بمانند و غذاى
آنها مرتب در كنار آنها باشد. به همين جهت مادر احساس مىكند كه موقع تخمگذارى او
فرا رسيده است قطعه چوبى پيدا كرده و سوراخ عميقى در آن احداث مىكند، سپس مشغول
جمعآورى آذوقه مىشود و از برگها و شكوفههايى كه قابل استفاده براى تغذيه
نوزادان او مىباشد به اندازه آذوقه يك سال به جهت يكى از آنها تهيه كرده و در
انتهاى سوراخ مىريزد، سپس يك تخم روى آن مىگذارد و سقف نسبتاً محكمى از خميرهاى
چوب بر بالاى آن بنا مىكند، باز مشغول جمعآورى آذوقه مىشود و پس از تأمين
احتياجات يكسال براى يك نوزاد ديگر، و ريختن آن در روى طاق اطاق اوّل، تخم ديگر در
بالاى آن گذارده و طاق دوم را روى آن مىسازد، به همين ترتيب چندين طبقه را ساخته
و پرداخته و بعد از اتمام عمل مىميرد».
فكر كنيد اين پرنده ضعيف از كجا مىداند كه نوزادان او چنين احتياجاتى را
دارند و اين تعليمات را از كه آموخته؟! آيا از مادر خود آموخته؟ در حالى كه هرگز
روى او را نمىبيند، يا اينكه به تجربه دريافته؟ با اينكه اين عمل در طول زندگانى
او يك مرتبه بيشتر رخ نخواهد داد ... آيا نبايد اعتراف كرد كه اينكار صرفاً متكى
به يك الهام غيبى و غريزهاى است كه دست قدرت خداوند دانا در وجود او قرارداده
است!