با اين كه: تا كنون صدها كتاب در تفسير قرآن نوشته شده، به زبانهاى مختلف به روشهاى گوناگون: بعضى ادبى، بعضى فلسفى، بعضى اخلاقى، پارهاى بر اساس حديث، بعضى بر اساس تاريخ، پارهاى بر اساس علوم جديد، و هر يك قرآن را از زاويه علومى كه در آن تخصص داشتهاند ديدهاند!
و از اين باغ پر گل: يكى به مناظر دلانگيز و شاعرانه پرداخته.
ديگرى مانند يك معلم علوم طبيعى به ساختمان برگها و گلبرگها و ريشهها.
سومى به مواد غذائى قابل استفاده از آن.
چهارمى به خواص داروئى.
پنجمى به اسرار آفرينش اين همه شكوفهها و گلهاى رنگارنگ پرداخته.
ششمى در اين انديشه است كه از كدامين گل مىتوان عطرى بهتر تهيه كرد.
و هفتمى همچون زنبور عسل تنها در فكر مكيدن شهد گل و فراهم ساختن «انگبين» است!
خلاصه، پويندگان راه تفسير، هر كدام با آئينه مخصوصى كه به دست داشتهاند جلوهاى از آن همه زيبائىها و اسرار قرآن را منعكس ساختهاند.
ولى روشن است اينها همه در عين حال كه تفسير قرآناند، تفسير قرآن نيستند، كه هر يك پرده از چهرهاى از قرآن برمىدارد، نه از همه چهرهها، و اگر همه را نيز يك جا جمع كنيم باز، پردهبردارى از چهرههائى از قرآن است، نه از همه چهرههايش.
زيرا كه قرآن كلام حق است و تراوشى از علم بىانتهاى او، كلام او رنگ علم او، و علم او رنگ ذات او دارد، و همه نامتناهى هستند.
بنابراين نبايد انتظار داشت، انسانها همه چهرههاى قرآن را ببينند كه نمىتوان دريائى را در كوزهاى جاى داد!