زيرا به طور
معمول در اين گونه موضوعات در محيطهاى اسلامى كه مسلمانان زندگى مىكنند، موردى
براى تقيّه پيدا نمىشود، تقيّه در جايى است كه انسان منطق روشن و عمومپسندى براى
اثبات عقيده خود نداشته باشد و مسلّم است اثبات تحريم شرب خمر در يك محيط اسلامى
با استفاده از صريح آيات قرآن، كار مشكلى نيست و همچنين مسأله وجوب حجّ تمتّع و يا
مسح بر روى پا.
از اين جا
روشن مىشود كه هرگاه انسان بتواند، مسائل مختلف اجتماعى، سياسى و عقيدتى را كه در
سرنوشت جامعه اسلامى مؤثّر است، با استفاده از منطق زنده اثبات كند، نوبت به تقيّه
نمىرسد، بلكه بايد تقيّه را كنار زد و از حربه منطق استفاده كرد و افراد را آگاه
و روشن ساخت، در حقيقت در اين گونه موارد قدرت منطق جانشين قدرت تقيّه مىشود.
تفاوت
افراد و ظروف:
بررسى دقيق
در روايات اسلامى نشان مىدهد كه گاهى در يك زمان معيّن همانند دوران خفقانبار
معاويه و به طور كلّى بنى اميّه و بنى عبّاس، جمعى از ياران ائمّه، سدّ تقيّه را
در هم مىشكستند و در برابر مظالم آنها به پاخاسته و از مكتب على عليه السلام با
وسايل مختلف دفاع مىكردند، در حالى كه بعضى ديگر روش تقيّه را انتخاب نموده و
ساكت مىماندند.
در اين جا
اين سؤال پيش مىآيد كه آيا روش دسته اوّل همانند «ابوذر»
و «حُجر بن عدى» و يارانش، و «ميثم
تمّار» و «رشيد هجرى» و «زيد» و يارانش، و
«سعيد بن جبير» و «عبد اللّه بن عفيف ازدى»
و «عبد اللّه يقطر» صحيح بوده است و يا روش جمعى ديگر از
صحابه و ياران پيشوايان اسلام همانند «سلمان»
و «مقداد» و «كميل بن
زياد» و «عمّار ياسر»؟ در حالى كه
نمىتوانيم هيچ يك از اين دو دسته را بر خطا بدانيم چرا كه