مدارك
زندهاى بر فضيلت هر دو دسته و آگاهى و اطّلاعشان از مكتب اسلام داريم.
پاسخ اين
سؤال چيزى جز اين نيست كه «شرايط»،
«ظروف» و «شخصيّتها» باهم متفاوت
است؛ كسانى بودهاند كه شايد توانايى جسمى و يا استعداد روحى كافى و يا موقعيّت
خاصّ اجتماعى براى ايستادن در برابر اين طوفانها را نداشتند و يا اگر مىايستادند
و نابود مىشدند، مرگشان موجى ايجاد نمىكرد، ولى به عكس كسانى بودند كه به خاطر
قدرت منطق، جرأت كافى در عمل و نفوذ فوق العاده اجتماعى، توانايى كافى براى چنين
مبارزههايى را داشتهاند و يا با مرگ و شهادت آنها موجى عظيم به وجود مىآمد كه
در بيدار ساختن و آگاه كردن مردم اثر كافى داشت، بديهى است برنامه و مسئوليّت اين
دسته از دسته اوّل جدا بوده است.
مثلًا
درباره «حجر بن عدى» و شش يا ده نفر ديگرى كه با او در
سرزمينى نزديك شام به نام «مرج عذراء»
به دست عمّال معاويه شربت شهادت نوشيدند و حاضر نشدند كلمهاى داير بر بيزارى از
مكتب على عليه السلام بر زبان جارى كنند، مىخوانيم كه شهادت آنها چنان موجى در
سراسر عراق، حجاز و مناطق اسلامى ايجاد كرد كه دستگاه معاويه به وحشت افتاد. امام
حسين عليه السلام در نامهاى كه در آن اعمال ننگين معاويه را بر مىشمارد به او
چنين خطاب مىكند:
«أَلَسْتَ قَاتِلَ حُجْرِ بنِ عَدِى أخَا كَنْدة
وَ المُصَلِّينَ العَابِدِين الَّذِينَ كَانُوا يَنْكُرُونَ الظُّلْمَ وَ
يَسْتَغْظِمُونَ البِدَعَ وَ لَايَخَافُونَ فِى اللّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ؛
آيا تو قاتل حجر بن عدى و نمازگزاران و عبادتكنندگانى كه بر ضدّ ظالم قيام كردند
و با بدعتها مبارزه نمودند و از هيچ ملامتكنندهاى نهراسيدند، نبودى؟!».
حتّى در
كتاب «اعلام الورى» مىخوانيم:
هنگامى كه
معاويه براى ديدار عايشه به منزل او آمد، عايشه به شدّت به او اعتراض كرد و شهادت
«حِجر» و يارانش را كه در برابر ظلم و ستم دستگاه بنى اميّه