شفاعت مىشود
و ديگرى بر اساس تغييرات و دگرگونيهاى گوناگون در كسى كه بر او شفاعت مىشود.
روشن است كه
شفاعت به معناى اوّل، همه اشكالات گذشته را به خود جذب مىكند، هم روحِ سعى و تلاش
را مىكُشد، هم موجب تشويق به گناه است، و هم انعكاسى از جوامع عقبافتاده و
فئوداليته مىباشد و هم متضمّن نوعى شرك يا انحراف از توحيد است.
زيرا اگر ما
معتقد باشيم كه علم خدا را مىتوان تغيير داد و مجهولى را درباره شفاعت شونده براى
او روشن ساخت، و يا مبدئى غير از او در جهان وجود داشته باشد، كه بتوان روى آن
تكيه كرد و خشم خدا را به وسيله آن فرو نشاند و يا محبّت او را به سوى خود جلب كرد
و يا معتقد باشيم كه خداوند ممكن است نياز به موقعيّت بعضى از بندگان خود داشته
باشد و به خاطر اين نياز، شفاعت او را درباره مجرمى بپذيرد و يا معتقد باشيم كه از
نفوذ وسايطى ممكن است بهراسد و شفاعت آنها را بپذيرد، همه اينها ما را از اصل
توحيد در صفات خدا، دور مىسازد، و در درّه شرك و بتپرستى، پرتاب مىنمايد.
اينها همه
خاصيّت شفاعت در عرف عام و معناى نادرست آن است؛ ولى شفاعت در شكل صحيح و با شرايط
و كيفيّت و خصوصيّات و ويژگيهايى كه در بالا به آن اشاره شد، هيچ يك از اين عيوب
را به خود راه نمىدهد. تشويق به گناه نمىكند، بلكه وسيلهاى براى ترك گناه است.
دعوت به سستى و تنبلى نمىكند، بلكه با ايجاد روح اميدوارى، نيروهاى انسان را براى
جبران خطاهاى گذشته، بسيج مىنمايد.
هيچ گونه
ارتباطى با جوامع عقبافتاده ندارد، بلكه يك وسيله مؤثّر تربيتى براى اصلاح
مجرمان، گناهكاران و متجاوزان است و نه تنها شرك نيست، بلكه عين توحيد و توجّه به
خدا و استمداد از صفات او و به اذن و فرمان او مىباشد.