تفسيرهاى
نادرست براى مسأله شفاعت، دو دسته را كه دو قطب كاملًا متضاد هستند، به مخالفت با
اين موضوع برانگيخته است.
دستهاى كه
طرز تفكّرى همانند «مادّيها» دارند كه
مسأله شفاعت را عامل تخدير و خاموش ساختن تلاش و كوشش تصوّر مىكنند كه پاسخ آنها
به طور مشروح گذشت.
دستهاى ديگر
بعضى از افراطيّون مذهبى مانند «وهّابيها»
و همفكران آنها هستند كه اعتقاد به شفاعت را يك نوع شرك و انحراف از آيين توحيد
مىپندارند و با اين كه طرح اشكال آنها و پاسخ آن خارج از موضوع بحث
«انگيزه گرايش به مذهب» است، براى تكميل اين بحث در اين جا
به آن اشاره مىكنيم:
نخست توجّه
به اين موضوع لازم است كه وهّابيها كه در دو قرن اخير به رهبرى
«محمّد بن عبد الوهّاب بن سليمان» سرزمين حجاز را تحت نفوذ افكار خود
قرار دادهاند، در معتقدات تند و حادّ خود كه بيشتر در زمينه توحيد است، تنها با
شيعه مخالفت ندارند بلكه با غالب مسلمانان اهل سنّت نيز به شدّت مخالفند.
«محمّد بن عبد الوهّاب» كه افكار
خود را از ابن تيميّه [1] گرفته است،
در حقيقت مجرى افكار و معتقدات ابن تيميّه
(نظريّهپرداز وهّابيّه) بود.
محمّد بن عبد
الوهّاب در خلال سالهاى 1160 تا 1206- كه سال وفات او بود- با همكارى زمامدارانِ
محلّى و برانگيختن آتش تعصّبهاى خشن در ميان اقوامِ بيابانگرد و بدوىِ حجاز،
توانست به نام دفاع از توحيد و مبارزه با شرك، مخالفان خود را عقب بزند و بر
دستگاه حكومت و رهبرى سياسى به طور مستقيم و غير
[1]. احمد بن عبدالحليم دمشقى متوفّاى 728 كه
تقريباً چهار قرن قبل از او مىزيسته.