اين لفظ در عرف
و شرع به دو معناى متفاوت گفته مىشود:
الف)
شفاعت در لسان عامّه به اين گفته مىشود كه شخص شفيع از موقعيّت، شخصيّت و نفوذ
خود استفاده كرده و نظر شخص صاحب قدرتى را در مورد مجازات زيردستان خود عوض كند؛
گاهى با استفاده از نفوذ خود و ملاحظهاى يا وحشتى كه از نفوذ او دارند، و زمانى
با پيش كشيدن مسائل عاطفى و تحت تأثير قرار دادن عواطف طرف، و زمان ديگرى با تغيير
دادن مبانى فكرى او درباره گناه مجرم و استحقاق او، و مانند اينها ...
به طور خلاصه
شفاعت در اين جا هيچ گونه دگرگونى در روحيّات و فكر مجرم يا متّهم به جرم ايجاد
نمىكند و تمام تأثيرها و دگرگونيها مربوط به شخصى است كه شفاعت نزد او مىشود.
اين نوع
شفاعت در بحثهاى مذهبى به هيچ وجه معنا ندارد، زيرا نه خداوند اشتباه مىكند كه
بتوان نظر او را عوض كرد و نه عواطفى به اين معنا كه در انسان است وجود دارد كه
بتوان آن را برانگيخت، و نه از نفوذ كسى ملاحظه كرده و وحشتى دارد و نه پاداش و
كيفر او بر محورى غير از عدالت دور مىزند.
ب)
مفهوم ديگر شفاعت آن است كه در منابع مذهبى وارد شده و آن بر محور دگرگونى و تغيير
موضع «شفاعت شونده» دور مىزند، يعنى شخص شفاعتشونده
موجباتى فراهم مىسازد كه از يك وضع نامطلوب و در خور كيفر بيرون آمده و به وسيله
ارتباط با شفيع، خود را در وضع مطلوبى قرار دهد كه شايسته و مستحقّ بخشودگى گردد،
و همان طور كه خواهيم ديد ايمان به اين نوع شفاعت در واقع يك مكتب عالى تربيت و
وسيله اصلاح افراد گناهكار و آلوده، و بيدارى و آگاهى آنها است.
و خواهيم ديد
كه تمام ايرادها، خردهگيريها و حملهها، همه متوجّه تفسير اوّل