چون انسان را
متّكى به نفس بار مىآورد، از اضطراب و وحشت براى زندگى باز مىدارد و به او اجازه
مىدهد كه با تدبّر، حوصله و تسلّط بر نفس، نيروهاى خود را به كار گيرد.
3-
روح قناعت به انسان شخصيّت اجتماعى مىدهد و از مرحله فردى مىرهاند و چون
بىنيازى روحى در خود احساس مىكند، او را به احترام به حقوق ديگران وا مىدارد،
در حالى كه حرص سرچشمه انواع تجاوزها و تعدّىهاست.
هيچ گاه
استعمارگران جهان براى نيازهاى واقعى زندگى، ديگران را استثمار نمىكنند. اين
نيازهاى كاذب و «حرص» است كه آنها را دعوت به اين اعمال
غير انسانى و ظالمانه مىكند، همين روح تشنه پر توقّع است كه به آنها مىگويد، به
آتش جنگها دامن بزنند تا سلاح بيشترى بفروشند، در دنيا تخم نفاق بپاشند، تا روح
گرسنه خود را سير كنند، گرچه هيچ گاه از اين راه نيز سير نمىشوند.
4-
قناعت، انسان را در برابر بسيارى از گناهان و خلافكاريها بيمه مىكند، در حالى كه
حرص سرچشمه آنها است، كمتر كسى را مىيابيم كه به خاطر نياز واقعىاش احتكار كند،
بازار سياه به وجود آورد، رشوهخوارى و رباخوارى نمايد، زيرا بيشتر كسانى كه آلوده
اين رذايلند، كسانى هستند كه از قدرت مالى كافى بهرهمندند.
اگر به
انگيزههاى روانى تجمّلپرستى كه قسمت عظيمى از سرمايههاى اقتصادى جهان را بر باد
مىدهد، درست بينديشيم، به وضوح، عدم غناى روحى را در آنها مىبينيم، چون اعتماد
به نفس و بىنيازى روحى نداشته و سعى مىكنند با پناه بردن به تجمّلات بيشتر،
كمبود خود را جبران نمايند و خويش را ثروتمند نشان دهند.
عجيب اين است
آنها كه به ما در اين زمينه ايراد مىكنند، به هنگام شمردن