همان مطالعه و تفكّر در موجودات مختلف عالم است. البتّه ناگفته پيداست كه براى
اين منظور، نمىتوان با نظر سطحى و بدون تفكّر، به موجودات عالم نگريست؛ بلكه بايد
براى درك و فهم هر گوشهاى از جهان خلقت، تجربهها، ابزارهاى علمى، فكرها و عمرها
مصرف شود. بنابراين ما تنها با حواسّ ظاهر، نمىتوانيم به مطالعه ظواهر اين عالم،
اكتفا كرده و با ادراكات و حواسّ محدود خود، نظم عالم را دريابيم و به اسرار خلقت،
آگاه گرديم.
خوشبختانه پيش از ما دانشمندانى عمر خود را در اين راه صرف كردهاند.
ميليونها دانشمند در طىّ صدها سال، هر كدام در گوشهاى از جهان، مشغول مطالعه
و دقّت بودهاند و فرآوردههاى فكرى و نتيجههاى علمى خود را تحويل جامعه بشريّت
دادهاند و در نتيجه اسرار پارهاى از موجودات عالم براى بشر معلوم گرديده است.
البتّه مسلّم است كه مقصود همه آنها از اين همه رنج و مشقّت، رسيدن به هدف ما
نبوده و همه آنها از نقطهنظر توحيد و خداپرستى به موجودات عالم نگاه نمىكردند،
بلكه اگر خوشبين باشيم بايد بگوييم كه مقصود آنها از اين همه تفكّر و كوشش، تنها
پيشرفت علم بوده و بس! ولى در هر حال ما از زير ذرّهبين خداپرستى، فرآوردههاى
علمى آنها را مورد مطالعه و بررسى قرار مىدهيم. به راستى نهايت بىانصافى است كه
اگر از اين ميراثهاى علمى، نتايج توحيدى نگيريم و از دانشمندان تقدير و سپاسگزارى
ننماييم.
چرا بايد درباره نظم عالم فكر كرد؟
مىتوانيم پاسخ اين سؤال را در دو قسمت خلاصه كنيم:
1. بديهى است هر چه معلومات بشر زيادتر شود، معرفت او نسبت به خالق جهان،
زيادتر خواهد گرديد و هر اندازه به اسرار و رموز جهان خلقت، آشناتر گردد،