.السُّلْطانُ العادِلُ ظِلُّ اللّه ِ في أَرْضِهِ. [1]
.يعنى: پادشاه عادل ، سايه خداست در روى زمين. { پادشاهى كه باشد او عادلگفته او را رسول «ظل اللّه » } { تا توانى به عدل كوش كه عدلدر دو كون است نيك نامى شاه }
.يعنى: عدل كردن يك ساعت ، بهتر است از شصت ساله عبادت. { عدل را پيشه ساز در عالمكار خود را به ظلم ، باز مده } { زان كه امروز ، عدل يك ساعتباشد از شصت ساله طاعت بِهْ }
.يعنى: در عدل ، عّزت دين است و قوّت سلطان و صلاح جميع مسلمانان. { هست از عدل ، مملكت آبادانتظام مهام در عدل است } { عزّت دين و قوّت سلطاننفع خاص و عوام در عدل است }
حديث چهارم
.مَنْ عَدَلَ مَلَك ، وَ مَنْ ظَلَمَ هَلَك.
.يعنى: هر كس عدل كرد ، پادشاه شد و هر كه ظلم كرد ، هلاك و گمراه شد. { هيچ كارى بِهْ از عدالت نيستاين چنين گفته ، سيّد لَولاك }
[1] كنز العمال ، ح 14582 و 14589 . در برخى مصادر آمده است : « السلطان العادل المتواضع ظل اللّه و رمحه في الأرض » .ر .ك : كشف الخفاء ، ص 456 (ح 1487) ؛ فيض القدير ، ج4 ، ص190 ، (ح 4821) .[2] مستدرك وسائل الشيعه، ج 11 ، ص 317 ؛ مشكاة الأنوار ، ص 544 ؛ بحارالانوار ، ج 72 ، ص 352 (ح 61).