سلمان گفت: به خدا سوگند! در اين هنگام ديدم كه پايههاى ديوارهاى مسجدْ جدا شدند، به گونهاى كه اگر كسى مىخواست از زير آنها عبور كند، امكانش وجود داشت. پس نزديك فاطمه- سلام اللَّه عليها- رفتم و گفتم: «اى بانوى بزرگوار! خداوند، پدر شما را به رحمت برانگيخت. پس شما نيز انتقامگيرنده نباشيد». در اين هنگام، ديوارها به جاى خود بازگشتند، به گونهاى كه از زير ديوارها، گرد و غبارى برخاست و به بينىهايمان فرو رفت.[1] 3. در حاشيه تلخيص المقال ميرزا محمّد استرآبادى، از اختيار الرجال، حديثى نقل شده كه در اختيار الرجالِ كنونى، موجود نيست. ترجمه حديث مذكور، چنين است:
هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام، و ابو البخترى از عبد اللَّه بن حسن بن حسن روايت كردهاند كه: چون بلال از بيعت با ابو بكر امتناع كرد، عُمَر يقه پيراهن او را گرفت و گفت: اى بلال! اين، پاداش ابو بكر است؟! او تو را آزاد كرد و تو با او بيعت نمىكنى؟!
بلال در پاسخ عمر گفت: ابو بكر، اگر مرا براى خدا آزاد كرد، پس مرا براى او بخواهد و اگر براى غير خدا آزاد كرد، پس هماينك من در اختيار اويم؛ ولى من با كسى كه پيامبر [صلى الله عليه و آله] او را جانشين خويش قرار نداد، بيعت نخواهم كرد [؛ بلكه] بيعت آن كه پيامبر، او را جانشين قرار داد، تا قيامت، بر گردن ماست.
عمر، در پاسخ بلال گفت: اهمّيت نمىدهم. پيش ما مباش.
پس بلال به شام سفر كرد و سرانجام، در دمشق جان سپرد و در همان جا در كنار دروازه كوچك، دفن گرديد.
4. ابن داوود در كتاب رجالش در شرح حال حمدان بن احمد، از كشّى، چنين نقل كرده است:
هو من خاصّة الخاصّة. أجمعت العصابة على تصحيح ما يصحّ عنه و الإقرار له بالفقه من آخرين؛