البتّه چنانچه قراين خارجى، بر شيعىمذهب بودن رجال مزبور دلالت داشته باشند، تعبير «أسند عنه» بيانگر جلالت و فضل آنان، و نشانگر اين خواهد بود كه منظور آنان از گردآورى چنين احاديثى، احتجاج با مخالفان بوده است.
ولى به هر حال بايد توجّه داشت كه اين توصيف بر ذَمّى كه موجب ضعف موصوف و يا مدحى كه موجب وثاقت وى گردد، دلالت ندارد؛ بلكه تنها بيانگر روشى خاص در نقل حديث است.[1] يكى ديگر از معاصران، همين وجه را بدون شاهد و قرينه و با كمى تفاوت در نوع بيان، ذكر كرده است.[2] قول دهم. قرائت «أسند»، به صيغه فعل مجهول است و مراد از «أُسنِدَ عنه» اين است كه حديث يا احاديثى به وسيله صاحب شرح حال، به شكل مسند و متّصل، براى ديگران روايت شده و حديث از طريق او به ديگران نقل گرديده است. بنا بر اين، محدّثان بر اسناد صاحب شرح حال، اعتماد كردهاند و به كسى كه به او اسناد داده، اسناد دادهاند.
بر اساس اين قرائت، ضمير در «عنه» به صاحب شرح حال برمىگردد.
نراقى، اين قول را در عوائد الأيّام مطرح كرده و مراد از جمله: «أسند عنه» را اين گونه محتمل دانسته است.[3] آنچه به نظر مىرسد، اين كه: مىتوان گفت كه اين تفسير، تركيبى از قول اوّل و دوم است. شباهت اين قول با قول اوّل، آن است كه در هر دو، صاحب شرح حال، به غير امام عليه السلام اسناد داده است. شباهت اين قول با قول سوم نيز آن است كه در هر دو،