2. اين عمل، تمايز آشكارى بين دولت صفويه و امپراتورى عثمانى- كه قدرت عمده جهان اسلام در قرن دهم بود- بهوجود آورد و به اين ترتيب، به دولت صفوى، هويّت ارضى و سياسى داد.[1] كوتاه سخن اينكه برقرارى تشيّع اثناعشرى به عنوان مذهب رسمى در كشور، علاوه بر نگاه داشتن ايران در برابر فشار و تهديدهاى عثمانى در شمال غرب و غرب، و ازبكان در شمال شرق و شرق، موجب ايجاد آگاهىهاى بيشتر نسبت به هويّت ملّى و بدين طريق، ايجاد دولتى متمركز و قوىتر شد.
اين كه حاكمان صفوى چگونه بدين منزلت و اعتبار رسيدند، سؤالى است كه اساس و زيربناى تشكيل دولت صفويان را مشخص مىكند. به طور كلّى مىتوان گفت كه زمينهسازىهاى قبلى و فراهم نمودن بستر در قالب فعّاليتهاى عوامپسند، ايجاد باور و اعتقاد در مردم مبنى بر اين كه نايب امام و داراى نوعى نيروى مافوقالطبيعهاند[2] يا «مخلّد و به ظهور قائم آل محمّد، متصل» اند[3] و يا اين كه «دودمان امامتْ مكان» اند[4] و عواملى از اين قبيل، حاكمان صفوى را براى مردم، واجبالإطاعه ساخته بود و اين ذهنيت، آنچنان در آنها رسوخ كرده بود كه تصوّرى بر خلاف آن نمىرفت.
شواليه شاردن، از شخصيتهاى غربى حاضر در ايران دوره صفوى، اعتقاد ايرانيان درباره حكومت را چنين بيان مىكند:
در غيبت امام، حقّ حكومت به يكى از بازماندگان بلافصل امام مىرسد و واجب و لازم نيست كه وى مانند امام، جامعِ علوم ظاهر و باطن و از هر جهت، معصوم باشد.[5]