اوضاع سياسى، اجتماعى و فرهنگى شيعه در سدههاى دهم و يازدهم هجرى
اين دوره كه با روى كار آمدن صفويان (907- 1135 ق) در ايران مصادف است، شاهد تحوّلات بنيادينى در زمينههاى سياسى، اجتماعى و فرهنگى است.
هرچند درباره ماهيّت نهضت صفويه عقيده واحدى وجود ندارد؛ ولى عموم مورّخان و محقّقان بر اين عقيدهاند كه حكومت صفويه، نخستين حكومت ايران با ويژگى تماميّت ارضى، وحدت ملّى و استقلال، پس از گرويدن ايرانيان به دين اسلام بوده است.[1] به دنبال سقوط حكومت عبّاسيان در سال 656 ق، به دست هلاكوخان مغول، امپراتورى عثمانى با داعيه تجديد خلافت، از چنان قدرتى برخوردار بود كه قلمرو گستردهاى از دنياى اسلام را در اختيار داشت. عثمانيان با آن كه خود را نماينده تمام مسلمانان قلمداد مىنمودند، از يكسو بلاى جان اروپاييان شده بودند و از سوى ديگر، شيعه را در درون خويش، در فشار و تنگنا نگه داشته بودند؛ امّا با تشكيل حكومت صفويّه و سياست تحوّل مذهب به تشيّع به دست توانمند شاه اسماعيل صفوى، نداى «مذهبنا حقّ»[2] وى، در هر كوى و برزن، طنينانداز شد.
از ديدگاه راجر سيورى، اعلام نمودن شيعه به عنوان دين رسمى توسط شاه اسماعيل، دو فايده مهم را در بر داشت:
1. توان ارائه يك ايدئولوژى مذهبى پويا را به دولت جديد بخشيد و به اين ترتيب، به دولت اين قدرت را مىداد كه بر مشكلات اوّليه غلبه كند و نيز قدرت عبور كشور را از بحرانهاى جدّىاى كه حكومت صفوى بعد از مرگ شاه اسماعيل (930 ق/ 1524 م) با آن روبهرو شد، فراهم آورد.
[1]. روابط خارجى ايران از ابتداى دوران صفويه تا پايان جنگ دوم جهانى، عبدالرضا هوشنگ مهدوى، ص 14؛ علّامه مجلسى، حسن طارمى، ص 22.
[2]. خلاصة التواريخ، احمد بن شرف الدين حسين حسينى قمى، ج 1، ص 64.