وى، درباره مردم ايران و برخورد آنها با پادشاه، مىنويسد:
ايرانيان، صادقانه، فرمانهاى پادشاهان خود را واجب الإطاعه مىدانند و به رضا و رغبت، فرمان مىبَرَند و به تحقيق مىتوان باور كرد كه مردم ايران، مطيعترين ملّت نسبت به پادشاه خود مىباشند.[1] و در نهايت، زندگى مردم ايران را در جريان حكومت پادشاهى، چنين به تصوير مىكشد:
خلقِ ايران بر اين پندارند كه خدا، از اين جهت آنان را آفريده كه بار پُر مخافت زجر و ظلم پادشاه را بكشند. آنان، هميشه سرِ تسليم ورضا در پيش دارند و هرگونه عقوبت را بى آن كه خود را گنهكار بدانند، تحمّل مىكنند. با تغيير پادشاهى هيچ تحوّلى در آنها ايجاد نمىشود، همه كارها در روال طبيعى خود هستند و مردم، سرگرم كارهاى خويشاند ....[2] حال اگر به روند شكلگيرى صفويه بپردازيم، گفتنىاست كه خاستگاه حكومت و قدرت سياسى پادشاهان آن، مديون حلقههاى مريد و مرادى است[3] كه از زمان اخلاف شيخ صفىالدين اردبيلى[4] (م 735 ق)، يعنى خواجه على (م 830 ق)[5]، شيخ جنيد (م 864 ق)[6] و شيخ حيدر (م 893 ق)[7] به وجود آمده بود.
ليكن، روند توجّه بيشتر به صوفيان و سپردن عنان حكومت به دست آنان، با