نام کتاب : آسيب شناخت حديث نویسنده : مسعودى، عبدالهادى جلد : 1 صفحه : 220
دشواري رو به رو شويم؟ پاسخ، اين است که سخنان پيشوايان، مانند قرآن، از روح زيباي آنان سرچشمه گرفته است. ايشان محتوا و معاني کلمات خود را از ديگران وام نگرفتهاند و هر يک از سخنان آنان، دريچهاي نو به عالم معنا است. امامان، هم از زيبايىهاي اين دنيا سخن ميگويند و هم حاصل کاوشهاي قلبي و جستوجوهاي ژرف خود را در ملکوت آسمانها عرضه ميدارند. آنچه آنان از هستى درک کردهاند، چنان زيبا و شگفت است که نمى توان انتظار داشت در قالب الفاظى معمولى و گاه خشک و بى جان، بگنجد. نميتوان اين معاني گسترده و ژرف را قطعه قطعه کرد و هر بسته را در درون يک واژه، جاى داد. معناي زيباي تراويده از روح بلند و زيبا، قالب و واژه زيبا ميخواهد و براي پرده بر گرفتن از معانى رفيع و والا و نماياندن شعور عميق امامان، نياز است که دهها ترکيب زباني با هالهها و سايههاي معنايي بسيار، به کار برده شود. مانع ديگر،گستره و ژرفاى آگاهى امامان از غيب نامحسوس، و فاصله فراوان آنها با سطح درک و فهم مخاطبان است. ما به دنياى خاكى، خو كرده ايم و بايد از رهگذر همين دنياى محسوس، به دنياى معقول برسيم و ديده ها را دليل بر ناديده ها بگيريم و اين، همان جانْ مايه تشبيه است كه خود، جانْ مايه استعاره است. به دليل همين فاصله است که امامان، راه عالم برتر را از روزنه تشبيه به ما مى نمايانند و خيال ما را تا نزديک ملکوت بر ميكشند.
نمونه
حديث (وطئ أعقاب الرجال) بحث را روشن ميکند. ابو حمزه ثمالي گويد: قال لي أبو عبد الله عليه السلام: «إياكَ والرئاسةَ وإياك أنْ تَطَأ أعقابَ الرجالِ». قال: قلتُ: جُعلتُ فِداكَ أما الرئاسةُ فقد عرفتُها وأما أنْ أطأ أعقابَ الرجالِ فَما ثُلثا ما في يدي إلا مِمّا وَطَئْتُ أعقابَ الرجال. فقال لي: «ليسَ حيثُ تَذهبُ، إياكَ أن تَنصبَ رَجُلاً دونَ الحُجّةِ، فَتُصَدِّقُه في كل ما قال». [1]
[1] الكافي، ج 2، ص 298.[2] همان، ص 299، ح 8.[3] فيض کاشاني در الوافي دو تفسير براي حديث ارائه داده است: «أي مَن أحَبَّ أنْ يوطأ عقبه لا بُدَّ أن يكونَ كَذّاباً أو عاجزَ الرأي؛ لأنه لا يعلمُ جميعَ ما يسأل عنه فَإنْ أجابَ عن كلِّ ما سُئِلَ فلا بُدَّ مِن الكِذبِ وإنْ لَم يجِبْ عمّا لا يعلمُ فهو عاجزُ الرأي؛ أو المعنَى أنَّه لا بدَّ في الأرض مِن كذّابٍ يطلُبُ الرئاسةَ ومِن عاجزٍ يتَّبِعُه»؛ الوافي، ج 5، ص 846. [4] مانند حديثي از هشام بن سالم که به نقل از امام صادق عليه السلام ميگويد: خَرَجَ أميرُ المؤمنين على أصحابِه وهو راكبٌ، فَمَشوا معه، فالتَفَتَ إليهم فقال: «لكم حاجة؟». فقالوا: «لا يا أمير المؤمنين! ولكنّا نُحِبُّ أن نمشي مَعک». فقال لهم: «انصرفوا فإنَّ مَشْي الماشي معَ الراكبِ مَفسَدَةٌ للراكبِ ومَذَلٌَّة للماشي». قال: وَرَكَبَ مرةً أخرَى فَمَشوا خَلْفَه، فقال عليه السلام: «اِنصَرِفُوا فإنَّ خَفْقَ النِعالِ خَلفَ أعقابِ الرجالِ مَفسَدَةٌ لِقلوبِ النُوكَى»؛ امام علي عليه السلام سوار بر مرکب، بر اصحاب خود وارد شد. اصحاب پي ايشان روان شدند. امام رو به آنها کرد و فرمود: «کاري داريد؟!» اصحاب گفتند: «نه اي امير مؤمنان! فقط دوست داريم همراه شما باشيم». امام فرمود: «باز گرديد؛ چراکه راه رفتنِ پياده با سواره، مايه فساد سواره است و ذلّت پياده». امام صادق عليه السلام فرمود: يک بار ديگر همين مسئله اتّفاق افتاد، امام علي عليه السلام فرمود: «باز گرديد؛ چراکه صداي کفشها در پشت سر افراد، مايه فساد دلهاي بيخردان ميشود»؛ المحاسن، ج 2، ص 629.
نام کتاب : آسيب شناخت حديث نویسنده : مسعودى، عبدالهادى جلد : 1 صفحه : 220