نام کتاب : جبر و اختيار نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر جلد : 1 صفحه : 15
خليفه: آرى اى فرزند انسان كثيف، اگر كسى همراهم بود دستور مى دادم كه بينى ترا نرم كند.[1]
آن عرب ساده لوح در ضمير خود با يك محاسبه سرانگشتى دريافته بود كه تقدير توأم با مجازات با اصل عدل و داد سازگار نيست و بايد يكى از دو اصل را بپذيريم يا عدل الهى و يا قضاء و قدر توأم با مجازات و شكنجه و جمع ميان اين دو امكان پذير نيست و چون خليفه را توانايى پاسخ سؤال پرسشگر نبود، به پرخاشگرى برخاست و او را تهديد كرد كه از پرسش خود دست بردارد.
تقدير در انديشه سائل و خليفه، همان جبر الهى است كه با مجازات و شكنجه قانونى، سازگار نيست، و اين حاكى است كه جبرى گرى هنوز بر افكار صحابه و يا برخى از آنان، حاكم بوده و ريشه كن نشده بود.
2. واقدى در مغازى در تشريح نبرد حنين، فرار مسلمانان را يادآور مى شود و مى گويد:
ام حارث انصارى مى گويد: عمر بن خطاب را در حال «هزيمت» و شكست ديدم، به او گفتم: اين چيست؟ عمر در پاسخ گفت: فرمان خدا است.[2]
امويها و انديشه جبرى گرى
امويها از انديشه جبر به عنوان ابزار تسلّط بر جامعه، حمايت نموده و در ترويج آن كوشش مى كردند و آن را مايه بقاء حكومت خود مى دانستند، و از اين