نام کتاب : عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس (ج2) نویسنده : سنگری، محمدرضا جلد : 1 صفحه : 126
يونس صحبت مىكرد. به آنان مىگفت: برادران! اگر در عمليّات زخمى شديد، خيلى بىتابى نكنيد كه دونفر ديگر هم مجبور شوند از شما پرستارى كنند و شما را به عقب انتقال دهند. سعى كنيد خودتان را از معبر عقب بكشيد تا برادران امدادگر سراغ شما بيايند. آه و ناله نكنيد كه روحيۀ بقيه تضعيف شود. بعد اشاره كردند: من خودم زخمى شدم، دستم قطع شد، نه آه كردم و نه ناله، چون روحيۀ ديگران ضعيف مىشد. . . بعد [شهيد خرازى] سهبار گفتند: استغفراللّه، استغفراللّه، استغفراللّه، اين نيت را نداشتم كه از خودم تعريف كنم. . . !
اين مطالب در ذهنم بود تا اين كه عمليّات صورت گرفت. پشت جادۀ فاو - البحار بوديم. آتش دشمن خيلى شديد بود. حدود ده مترى من گلولهاى به زمين خورد. يكى از برادران بسيجى زخمى شد. بالاى سرش رفتم، با اين كه زخمش خيلى شديد بود، ساكت بود و چيزى نمىگفت. پرسيدم: درد ندارى؟ گفت: درد دارم، خيلى هم دارم، امّا يادت نيست حاجى چى گفت. من سفارش او را اطاعت مىكنم و چيزى نمىگويم. [1]
2-1. عشق و محبت فرماندهان به نيروها
ديگر جلوۀ اخوت و همدلى در دفاع مقدّس، عشق و محبت فرماندهان به نيروهاى تحت امر بود. فرماندهان نيز عشق و علاقۀ رزمندگان به خود را بىپاسخ نمىگذاشتند و در عرصۀ اخوت و همدلى و ابراز محبت و صميميت از رزمندگان عقبتر نبودند. قلب رزمندگان مركز فرمانراندن فرماندهان و قلب فرماندهان مركز عواطف، شفقت و مهربانى نسبت به فرمانبران بود. همين عشق و محبت دوسويه، رابطۀ فرماندهان و نيروها را در دفاع مقدّس از يك رابطۀ خشك و ظاهرى-آنچنان كه در عرف نظاميان دنيا وجود دارد -