نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 785
ابن عمّش عيسى، عمّ او عبد اللّه را بكشد بر او قصاص لازم سازد،
و او را تسليم اعمام خود نمايد كه به قصاص عبد اللّه بكشند. به اين تدبير از دو
دشمن خلاص شود. عيسى گويد: «چون عمّم را گرفتم و در قتل او متفكّر بودم، به خاطرم
رسيد كه در اين باب با يكى از اهل رأى و تدبير استشاره نمايم. يونس نويسنده را
طلبيدم، و به رأى و عقل او مرا اعتمادى بود، قضيّه را به او گفتم و گفتم: خ تو در
اين باب چه مصلحت مىبينى و به چه اشاره مىكنى؟ خ يونس گفت: خ ايّها الامير! نفس
خود را محافظت كن به حفظ عمّت. مرا به خاطر مىرسد كه هرگاه بر خليفه معلوم شود كه
تو عمّ او را كشتهاى و آنچه امر كرده به جا آوردهاى در مجمع و رؤوس الأشهاد امر
خواهد كرد تو را كه: او را حاضر كن. اگر معترف شوى كه او را كشتهاى، منكر خواهد
شد كه او امر به اين نموده و تو را به قتل او مؤاخذه خواهد كرد و به قصاص او تو را
خواهد كشت. مصلحت در آن مىبينم كه او را در اندرون منزل خود در خانهاى[1]
داخل سازى كه هيچكس نداند، و امر او را از همه اهل خانه خود و خواصّ خود پنهان
دارى، و در جايى كه او باشد درها و قفلها قرار دهى و خود متولّى حمل مأكول و مشروب
به جانب او شوى. و به خليفه چنان اظهار نمايى كه انفاذ امر او نموده و اطاعت او در
آنچه گفته بهجا آوردهاى. خ عيسى گويد: «مشورت يونس را قبول نمودم و به آن عمل
كردم و به خليفه اظهار نمودم كه انفاذ امر او كردم. و چون منصور از حجّ برگشت و در
خاطر او مستقرّ شده بود كه من عمّ او، عبد اللّه، را كشتهام، در خفيّه به برادران
عبد اللّه مقرّر داشت كه از او در باب برادر خود عبد اللّه سخن گويند و استدعاى
بخشايش نمايند.»
برادران عبد اللّه نزد خليفه آمدند، در وقتى كه نشسته بود و مردم به
حسب مراتب خود نشسته بودند و از خليفه استدعاى بخشيدن عبد اللّه نمودند. خليفه
گفت: «آرى، حقوق شما را قضا مىبايد كرد و رأى من اسعاف حاجت شماست و حال آنكه در
ضمن آن صلهرحم است، و احسان است نسبت به كسى كه فوق پدر است.» پس، امر كرد كه
عيسى بن موسى را حاضر كنند. چون حاضر شد، گفت: «يا عيسى! من به تو داده بودم پيش
از رفتن حجّ، عمّم عبد اللّه را تا كه در منزل تو باشد تا وقت برگرديدن من از
حجّ.»