نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 690
پرسيد و گفت: «اى اجلّ افضل فيلسوف اكمل! كيفيّت آن معالجه
بازگو.» شيخ ابو على گفت: «چون نبض و صورت او بديدم، يقين شد كه علّت او عشق است و
از پنهان داشتن سرّ حال بيمار به جان رسيده. دانستم كه اگر از او سؤال كنم، نگويد.
پس، نبض او گرفتم و نام محلّات و خانهها و اشخاص خانهها مذكور مىشد، چون به نام
محلّه و خانه و اسم معشوق رسيد، در هر مرتبه از نبض او كمال اضطراب ظاهر شد. بر
حقيقت حال او اطّلاع حاصل كردم.»
اقرباى قابوس از اين معنى بغايت متعجّب شده، بر كمال حذاقت و فراست
او آفرين كردند. قابوس گفت: «اين پسر و اين دختر هردو خواهرزادگان منند. ساعتى
اختيار كن كه عقد كنيم.» پس، به ساعت سعد آندو سوخته آتش فراق و آندو گداخته
نيران اشتياق به وصال يكديگر رسيدند.[1]
و قابوس شيخ ابو على را نيكو مىداشت، و بقيه حالات شيخ ابو على در
كتب مختصره و مبسوطه مذكور است، و حكايت مذكور در كتب متعدّده مذكور است، ليكن چون
در كتاب اربع مقالات مبسوطتر بود و مؤلف به آن زمان نزديك، از آنجا نقل شد.
حكايت
طبرى در كتاب معالجات[2]
بقراطى آورده كه از حكما و فضلا و فلاسفه چندين كس به مرض ماليخوليا مبتلا
شدهاند. امّا حكايت كرد مرا استاد من، شيخ امام محمّد بن عقيل قزوينى[3] از امير فخر الدّوله ابا كاليجار
كه يكى را از اعزّه آل بويه ماليخوليا پديد آمد و او را در آن علّت چنان در خيال
درآمد كه گاو شده، همهروزه بانگ گاو كردى و گفتى كه، «مرا بكشيد كه از گوشت من
هريسهاى[4] [177 ب]
نيكو آيد.» بهجايى رسيد كه هيچ