نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 589
افكندم تا حال بازنمايم و اميدى كه در دل داشتم تقرير كنم. شايد
نظر عنايت سلطان شامل حال من گردد.»
سلطان چون اين سخن بشنيد، آثار غضب در بشره او ظاهر شده بفرمود تا او
را چندان بزدند كه از پاى درآمد. پس، يكى را فرمود او را پيش پسر عبد اللّه بر و
او را از ما بگوى كه، «دريغا آنچنان پدر و چون تو پسرى كه هزار درهم بهاى غلامى
توانى داد، و صد درم به دربانى نتوانى كه بر در تو نشيند تا غلامت بىفرمان تو از
خانه بيرون نيايد.»
پس، اسب راند و آن غلام را بر آن هيئت مجروح و خسته نزد مالك بردند و
چون سلطان از نماز برگشت و عصرى به عادت معهود بار داد، يكى از خواصّ گفت: «امروز
پادشاه مر آن غلام را ادبى بليغ نمود.» سلطان فرمود كه، «اگرنه آن بودى كه هزار
دينار حسن ضايع شدى، مىفرمودى تا از ميانش به دو نيم مىزدند. چه اگر غلامان را
فرصت دهند، هر غلامى كه از خواجه برنجد همين شيوه پيش گيرد و همه غلامان با
خواجگان به زبان آيند. آن غلامان كه خدمتكاران ما دارند، همه از آن مايند. مسند
ملك ما را از آن زيادت جمال و حشمت است و در روز جنگ در روى دشمنان ما كارزار
مىكنند. به سبب غرض فاسد ايشان، بندگان قديم خود را نتوان آزرد و دلگير [153 آ]
ساخت.»
نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 589